ای بهار معطر ! به امام عصر(عج)
ای بهار معطّــــــــر به دستــت !
آفتاب منــــــــــــوّر به دستـــت !
صف به صف تشنگانی اسیریم
روح صد چشمه کوثر به دستت!
کاروان شهیـــــــدان رسیدنـــد
این همه سرخ پر پر به دستت!
تاب طوفــــــــــان و آتش نداریم
ای نسیـــــــم مطهّر به دستت!
بــال پـــروازمــــــان را بیـــــــاور
آسمــان و کبوتــــــر به دستت!
عبور سرخ برای زینب کبری(س)
وقتی چکاچاک شمشیر ها
فرو نشست
و خورشید
در شفق خون حسین ،
فرو رفــــــت ،
نسیم عزا دار
خاکستر خیمه ها را
بر سر و روی خود می ریخت ...
و تیغ زبانت
از فراز اشتران برهنه
گردن متجاوزان را
نشانه گرفت ...
دشمن ، نمی دانست
حسین ( ع ) حنجره اش را
در گلوی تــــــو نهاده است
و عباس(ع) ، دستهایش را
بر شانه های تو
پیوند زده است
و یزید ، نمی دانست که :
« نبرید مگر سر خویش را »
ای ذوالفقار علی !
چگونه بی شمشیر
در دو میدان جنگیدی ؟
چند لشکر خدا
تو را در کوفه و شام
یاری کردند؟
گرگ ها را
چگونه راندی؟
گل هایت عون و محمد را
از کدامین بهشت وام گرفته بودی
تا در عطش کربلا
نشا کنی؟
کدامین اقیانوس ، دل توست
که بر پسرانت گریه نکردی
و بر کدام ملک عطوفت
فرمان می راندی
که وقتی برادرت
فرات را سیراب می نمود ،
تو علی اکبر را
در دجله چشمانت ،
غسل دادی
دروازه کوفه ، هنوز
مُهر «اسکتوا» ی تو را
بر لب دارد
و زنگ های شتران
هنوز ایستاده اند ...
شمشیر صاعقه را
با کدام سرمایه
از خدا خریدی
و بر آن زن ناصبی زدی ؟!
ای مفسر آیات بی شمار !
آنگاه که دوزخیان
طبل رسوایی خویش را می زدند ،
عبور سرخ برادرانت را
آیه خیزران و دندان را
پرجم نیزه و سر بریده را
وطشت طلا و شراب را
چه زیبا تفسیر کردی !
ای امام صبور اسیران !
هنگامی که تو بذر عفت را
بر اشتران بی جهاز
به شام می بردی
وقتی روشنایی را
در کوچه های کوفه
ودر کاخ سبزمی کاشتی
در دلت چه آتشی بر پا بود؟
وقتی چهل وچهار ستاره را
از آسمان نینوا چیدی
تا در زمین شام بنشانی
نور خدا را تا کدامین سرزمین
پراکندی؟ ! تا کدامین سرزمین ؟ ! ...
به جرم عاشقی سر داد خورشید
تن ماه برادر داد خورشیــــــــــــد
کنار پیــــــــکر گلگــــــون اکبـــــــــر
گلوی سرخ اصغر داد خورشیـــــــد
اگر چه سینه ای چون یاس داریم
حریـم دوستــــــــــــی را پاسداریم
به وقـتش دشمن بدخـــــــــو بداند
هزاران کربــــــــلا ، عباس داریم
سبد های اندوه را
با شب هایم
تقسیم می کنم
چمدان های شادی را
با تو ...
آه اگر شاخه گلی می خواهی
خیال بهار آورت را
بفرست
* برای شش ماهه ی امام حسین (ع)
همواره بـــرای نوگلم مـــــــادر باش
خونیـــن جگر وشکسته و پرپر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغــــر باش
پاییز 91 (محرم 1434)
غدیر
پشت سر، ستاره ها ؛ روبرو، فرشتـگان
می شود کجاوه ای ، پلکان کهکشــــــان
ریگ ها ! غبــــارها ! زادگاه بـــــــادها !
شانه های خار ها ! دشت های مهربان !
شاهدان بی زبان ! یک دقیقه بشنــویـــد
یک دقیقــــه بشنوید مژده های آسمان :
آخریــن وداع حج ، اولیـــن سلام عشق
معنی ولایتنــــد عطر ایــن و بــــوی آن
می شــود کجــاوه ای پلــــــکان آسمان
فصل عاشقی رسید ، خنده های بی امان ...
بی آن که بدانی
برایت
گوشواره ای می سازم
هر شب
از الماس هایی که
در دعاهایم
آهسته آهسته
ستاره می شوند
فصل تکثیر رامسس هاست
فصل تورم سامری ها
پیل های خباثت آمده اند
و زمین
شرمگین و سر به زیر ...
ای قدس!
آنگاه که مارشال ها
فتح یک مدرسه را جشن می گیرند
وخاخام ها
ریشهاشان را
به خون کبوترانت
خضاب می کنند
خشمت را
چگونه می بلعی؟!
وقتی هزار ابن ملجم
درشبستان تو ایستاده اند
تا فرق هزار امام را بشکافند
وقتی دود نارنجک ها
دود دیوان تمدن
راه را بر تنفس تو می گیرد
وشیرکودکانت
باروت می شود
ودردهای تو
در رگ های هزار شاعر می دود
چگونه بی هیچ زلزله ای ایستاده ای؟!
ای سرزمین عشق ها و پرستش ها!
دوزخیان
انجیر و زیتونت را
ناسپاسانه می خورند
ودرشهرک های توطئه
در کوچه های رذالت
ودکای دنائت
سرمی کشند.
نگاه کن ای قدس!نگاه کن!
انگور " الخلیل"
خرمای " خان یونس"
وپرتقال " یافا"
سفره ی کدام ابلیس را
رنگین می کند!
نگاه کن ای قدس ! نگاه کن!
اردوگاه
هر صبح
با گلوله،اذان می گوید
و هر غروب
با خون
افطار می کند
باید خیلی ها را
در "کنیسه ی قیامت" 1
به صلیب کشید
ودر "بحرالمتوسط " 2
دفن کرد
باید در انهدام جاهلیت
شتاب کرد
باید همچنان
در خیابان های مقاومت
سر بلندی کاشت
وبه جولان،بلندی داد
وبه سینا، نور
باید به " دریای مرده" 3
زندگی بخشید.
باید بر هر بام
حماسه آفرید
وبر هر تانک
هزار کوکتل بارید
باید امام شد
باید امام داشت.
___________________________
1.این کنیسه را قسطنطین در حدود سال 326میلادی،روی قبر موهوم عیسی (ع)در بیت المقدس ساخت و صلیبیون در سال های 1130_1149 آن را تجدید بنا کردند.
2 .دریای مدیترانه
3 .بحر المیت
* * * می توانستی اما برای خدیجه کبری(س)
می توانستی بر کرسی های عاج بنشینی
می توانستی از فراز کاخ های زمرد
کاروان هایـت را تماشا کنی
که از تجارت حبشه و شام می آیند
می توانستی ...
می توانستی
اما تو
برحصیر کهنه ی یتیمی نشستی
که بوی فرشتگان می داد ...
سلام خدا گوارایت باد
روزی که تو
نیمه ی خرمایت را
به پیامبر ، بخشیدی
آسمان ، تو را
مادر مادر امامان کرد .1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- روایت شده است که حضرت خدیجه(س) در شعب ابی طالب- که سه سال به طول انجامید-
سهم خود را که یک نیمه ی خرما بود به همسرش ،پیامبر خدا(ص) می داد ومی گفت: اگر من بمیرم باکی نیست تو پیامبری و باید زنده بمانی.