سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 99 تیر 31 , ساعت 9:32 عصر
دوشنبه 97 فروردین 27 , ساعت 5:45 عصر

تصویر غروب از تبیان


زلال بود

شناسنامه اش

از آب های بهشت

سهمی داشت

و پشت خانه ی ابر ها

زندگی می کرد

از آغاز خاکستری زمین

چیزی می دانست

از انتهای گس زمان

چیزی می دانست

پل روشن دستانش

به آن سوترین گوشه ی سرنوشت می رسید


نجیب بود

و در حوالی ماه

خانه داشت

نگاهش

تفسیر روشن سپیده بود

نگاهش

خلاصه ی صمیمی آسمان بود

و در انحنای مژه هایش

چیزی شبیه معجزه داشت

مسیر مهربانی را می شناخت

سخاوت باران را می شناخت

دلش

برای غنچه های سربه زیر می گرفت

دلش

برای شبنم های بی گناه می گرفت

سکوت سپیده دمش

طعم مکرر حرم داشت

و حریر آبی صدایش ...


نجیب بود

و در حوالی ماه

خانه داشت

و شناسنامه اش

از آب های بهشت

سهمی داشت

نمازش را در ابتدای آفرینش نور می خواند


در بسم الله آفتاب

یاس های سلامش را

به کوچه می آورد

وشقایق های لبخندش را

به سیاره ی آبی می بخشید

و با روشنی دشت

همسفر می شد

وبرای جاده های دور

دعا می کرد

و برای جالیزهای تشنه

دعا می کرد

وبه احترام کاج های پیر

می ایستاد

و به احترام دیوارهای کاهگلی

می ایستاد

و پریدن را

به بازهای جوان

می آموخت


زلال بود

غروب ها

به حوالی ماه

برمی گشت

و انارهای پشت خانه را

مادرانه

نوازش می کرد

و دانه های سبز تسبیحش را

به گنجشک های خسته ی باغچه

می بخشید

و پشت تکه های مشوش ابر

آرام می گرفت

وبرای دشت های سوخته

نگران می شد

و برای جالیزهای تشنه

نگران می شد

و برای بازهای جوان

دعا می کرد


نجیب بود

و در حوالی ماه خانه داشت

و شناسنامه اش

از رودخانه های بهشت

سهمی داشت


شنبه 90 دی 17 , ساعت 9:19 صبح

                                             چند سروده ی کوچک خودمانی

 

انار را

روی شانه های بید

زیر شاخه های زیتون

کنار ساقه های اقاقی

دوست دارم

دست های همکلاسی ام

هنوز

زخمی ترکه هاست

 

* * * * * * * * * * * *

 

عشق

با آخرین پرنده

به آسمان ها رفت

با اولین پرواز

باید بروم

 

* * * * * * * * * * * *

 

برای بادها

غصه می خورم

خانه به دوشی

مصیبت کمی نیست

 

* * * * * * * * * * * *

 

شاعری

دست هایش را در باغچه کاشت

من نیمی از قلبم را ...

باید ببینمش

 

* * * * * * * * * * * *

 

زمستان است

نگرانت نیستم

نام کوچه ی شما

بهاران است



لیست کل یادداشت های این وبلاگ