سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با حق بستیزد خون خود بریزد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 94 شهریور 30 , ساعت 12:1 عصر

مدرسه ای خواهم ساخت

 

*مدرسه ای خواهم ساخت         هر چند ناقابل تقدیم به جامعه فرهنگی کشور به مناسبت آمدن مهر

بر دروازه ی وجودم 

پرچمی خواهم افراشت

در سه رنگ

رنگ عاطفه ، رنگ ایمان ،

                             و رنگ برادری

مدرسه ای خواهم ساخت

در محله ی عشق، خیابان عقیده ، کوچه ی مهربانی

با سقفی از خورشید

آجرهایش ، ســــتاره

ملاتش، روشنـــــایی

در باغچه هایش

محبت خواهم کاشت

ودر گلدان هایش

                         لبخند

     * *  *

مدرسه ای خواهم ساخت

دیوار هایش از شعر

باکلاسی که بوی خدا بدهد

در هایش به سوی بیداری 

و پنجره هایش 

به بی نهایت

                  باز شود 

تخته هایش

سیاه نباشد 

نیمکت هایش

گرمای دوستی بدهد

و زنگش را

نسیم بنوازد

آنگاه من

 خدا را به کلاس خواهم برد

 وعلی را

ونهج البلاغه را

وکتابی که درآن

شعر رهایی ،شعر تسلیم

و شعر مقاومتش را

خدا سروده باشد

وقلمی از نور

که سپید بنویسد و سپیده بیافریند

وشلاقی از برگ های سرخ شقایق

ومعلمانی از عصاره ی آفتاب

وشاگردانی از گل آفتاب گردان

با تن پوشی از عفت و نور

که تاریکی را به تمسخر بگیرند

و ریسمان های وسوسه ،

ریسمان های شیطان را

                             پاره کنند

کلاس اول : کلاس گل ها، گل های بی زوال

کلاس دوم : کلاس سرو ها ، سرو های بی تکبر

کلاس سوم: کلاس کوه ها ، کوه هایی که

بار امانت را هم به دوش بکشند 

و کلاس چهارم : ...

        *  *  *

مدرسه ای خواهم ساخت

لبریز از شور و شعور

پر از سرود عطوفت

مالامال از اندیشه های بلند

...

جغرافیایی خواهم آموخت

از سرزمین های یکرنگی وخلوص

تاریخی که، حقیقت بر زبانش باشد

وهندسه ای که ،همه ی خط هایش ،

                                      راست باشد ...

طو فان خشم را خواهم راند

وابرهای تبعیض را

من با نسیم پیمان خواهم بست

تاروح رویش وپرواز را

در پنجره های مدرسه ام بدمد

من وشاگردانم

دروازه های شب را

خواهیم بست

وخورشید را

درآینه سجاده مان

دوبرابر خواهیم کرد

شاید

آسمان هم

روزی در کلاسمان نزول کند

من و شاگردانم

شاید

روزی بر بال نور بنشینیم

وقفس خاک را

ترک کنیم *                      فروردین 1370

 

.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* با سلام ؛ این شعر در سال 70 رتبه اول شعر فرهنگیان کشور را کسب کرده است (با عرض پوزش از این تعریف و توضیح)


جمعه 94 شهریور 27 , ساعت 10:14 صبح

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ

ماه

  *تو ماهی آسمون مال تو باشه                    برای او که سپیده دمان  سیاهپوشمان کرد


چــــــه کرده با دلم یـــــــاد نـــــگاهت

که مونده روز و شب چشمم به راهت

 چی میشه در غروبــــــــی غربت آلود

 ببینـــــــم آسمونــــــــی روی مـاهت

 

 

چه طوفانی! چه طوفانی! خدایا

 دل، آتش، سینه ، بارانـی خدایا

 اگه یــاد تـو در دل ها نباشـــــه

 نداره غصــــه پایانــــــــی خدایا

 

 

دلم در ســــــــــــوگ یـار نازنینه

 به صحرای غمش چـــادر نشینه

 جگر، خون، پاره ی جان، آتشینه

 دل از دنیــــــــا بکن، دنیا همینه

 

 

 تلاطم های تــو طوفانـی ام کرد

رهادر سیل بی سامانی ام کرد

اســیر موج اشک و غرق آهـــم

عزیزم رفتنت بــــــــارانی ام کرد

 


تو رفتی تا دل دریــــــــا بسوزه

 بهـــار و سبزه و صحــرا بسوزه

 به سوگ غنچه های آتشین رو

 چه جـای غــم اگه دنیـا بسوزه

 

 

ســـــرای اهل ایمـون آسمونه

 بهای تن: زمین، جون: آسمونه

 تو از اول گلم خاکـــــی نبودی

 که جای ماه گــــردون آسمونه

 

 

تو ماهی آسمون مال تو باشه

 تمـــوم کهکشون مال تو باشه

 تو رفتی عالم و آدم خزون شد

 بهــــار بی خزون مال تو باشه


سه شنبه 94 شهریور 3 , ساعت 12:42 صبح

کبوتران حرم امام رضا(ع)

 

1-* همیشه ، اکنونی               برای امام رضا (ع)

 

در طوفان زمان

گم می شود همه چیز

اما تو

همیشه ، اکنونی

برای زائرانی که

از شش جهت

بال می سایند

بر مهربانی جاده ها


***************

 

2 - * ابرناک


سراسیمه

ابرناک

می رسند از راه

گردباد می شوند

در محله ی عشق

و من می کشانم

می آورم

نیمی از خود را

با کوزه های بزرگ تشنگی

و پیوند می خورم

به طوفان مهربان

به امواج سلام

- چرخان ، چرخان ، چرخان -

آه ، چه آرامش غریبی ! ...

*****************

 

3- *طلا هایت را نه


جسارت است

آیینه هایت را

می بوسم

طلاهایت را نه

دوباره

خانه ی کاهگلی ات را

در دلم

می سازم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ