سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که گفتن ندانم واگذارد ، به هلاکتجاى خود پاى درآرد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 96 دی 19 , ساعت 1:8 صبح

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/10/03/L00957743948.jpg

 

 

چه انجماد های غریبی !

چه قطب های بی پنگوئنی !

دور دست ها

شمعی روشن می کردی ای کاش !


پنج شنبه 95 اردیبهشت 2 , ساعت 1:16 صبح

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRl9ydWsCvLi-4y3VWMQ48m8j80V0BTUZ--TmH22buhId76Yq18Jw

 

* برای پدرم که در سپیدی زمستان رفت


می بوسم

شانه هایت را

که تکیه گاه زمین بود

دست هایت را

که بوی خاک می داد 

بوی گندم

و زخم هایت را

که تقویم مظلومیت انسان بود

تقویم دردمندی تاریخ

از تو بنویسم

حکایتی می شود

حکایتی

بهار که می آمد

آرام ، آرام

پلک جوانه ها را

باز می کردی

و خوشه های سبز

خوشه های طلایی

قامت می بستند پشت سرت

همیشه

پیشنماز مزرعه بودی

امام گندمزار

و سجاده و مهر

نیمی از سرمایه ات بود

چه شب هایی !

 همسفر بودی با ماه

و آوازهای آبی حبله رود را

با لهجه ی مهربان ایل

تا سپیده دم

تلاوت می کردی

دور دست ترین ستاره ها

چشم انداز تو بود ...

امّا

آسمان من

از جایی آغاز می شد

که تو ایستاده بودی ...

 

از توگفتن

همیشه

غنچه های انار را

در دفترچه های مشقم

می شکفت

اما امروز

واژه هایم

بی حس شده اند

یخ زده اند

زمستان

جای تو

تکیه داده است

به پشتی ایوان روبه رو

خدا حافظ

ای گرمی لحظه های سلام

خدا حافظ ...


جمعه 94 بهمن 9 , ساعت 8:48 عصر

https://encrypted-tbn2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSIVlBk8uZb14CGcfrTYpKNkVAYGpq4oGZVbcrhSer_oevcjymNAg

 

با باران می آیی

در باران می روی

دوردست ها

دریایی

همچنان می سوزد


********

 

شب

شعله های یاد تو

از راه می رسند

شانه های یخ زده ام

گرم می شوند

می آیی

در راهی

عن قریب می رسی

...

آه

چه خواب های پریشانی !

چه دروغ های شــیرینی !


********


بعد از تو

چه خورشید هایی که

هر روز

در من می میرند

چه طوفان هایی که

هر شب

در چشم هایم

زنده می شوند

چه صخره هایی که

در رگ هایم

می غلتند

چه شعله هایی !

چه فتنـــه هایی !

چه ...

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ