سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! آموزگاران را ببخشای ـ سه بار فرمود ـ و عمرشان را طولانی کن وکسب و کارشان را رونق بخش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 93 بهمن 17 , ساعت 1:10 صبح

 

http://images.persianblog.ir/67706_fNWSpCzG.jpg


از پشت پنجره های اشک

می بینمت گاهی

عبور می کنی

از خیابان های خاطره 

کوچه های دلتنگی

با زنبیلی از

سکوت و سپیده

آنقدر

آبی قدم می زنی

آنقدر

ستاره با تو اند

که پشت هزار آسمان

از حسادتشان

خم می شود


دوشنبه 93 بهمن 13 , ساعت 9:59 صبح

 

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/11/12/48835_700.jpg

 

 

* دریا شدن                                           به مناسبت ورود حضرت امام (ره) و آن روزهای خوب

یک شب نشستنـد و گفتند : خورشیــد را سر ببرید

باران خنجـــر بباریــــــــد ، بال کبوتــــر ببریــــــــــد

 

یک شب نشستنــد و گفتنـد : باید که باران نباشــد

حتی گل کوچکی هم ، در ذهــــن گلدان نباشــــد

 

احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریـــــــــــا بمیــرد

یعنی پرنـــــده نخوانـــد ، در سوگ گل ها بمیـــرد

 

دل های ما در قفس بود ، بــ ـا میله ها هم نفس بود

گل ها همیشه به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود

 

داغی به جان صنوبـــــــر ، زخمی به جسم سپیدار

فصل تبـــــــر بود و آتش ، بازار گل کردن خــــــــــار

 

چون آسمان ایستــــــادی ، صد کهکشان در نگاهت

شب تا سحـر می نشستند ، ماه و ستاره به راهت

 

پا در رکـــاب نسیمی ، یک صبح روشن رسیــــــدی

در بـــاغ زیبای میهن ، صدها چمن لاله دیــــــــــدی

 

باریدی آن سان که هر جوی ، احساس دریا شدن کرد

گل در هـــــــوای زمستـــان ، اندیشه ی وا شدن کرد

 

آیینــــــــه ، آییـــــــن ما شد ، رسم شکفتن به پا شد

دلواپسی ها گذشتنــــــد ، دل با خدا آشنـــــــــــا شد


شنبه 93 بهمن 11 , ساعت 10:47 صبح

http://www.irandeserts.com/file/imageSection/F1/31bedecb-8e76-4740-84a7-126e29509943.jpg

 

ای به مهرت چشمه ی باران ، اسیر

آمدی با بــــــوی دریـــــا در کویــــــــر

نـــــــور خورشیـــــد خراسان در دلت

مـــــاه آن سیـــــــــمای قرآن در دلت ...


شهــر خود را بعـد ازاین گم می کنم

خانه ام را ساکن قـــــــــــم می کنم

 

 

 


پنج شنبه 93 بهمن 2 , ساعت 8:31 صبح

http://rafed.net/e-cards/images/atabat/madina/madinah33.jpg

پاسخی به شارلی ابدو


 

هنوز هم

از دیوارهای بلند تاریکی

خارهای کینه

برسرت می ریزند

چشم هاشان

شعله های شیطان

دست هاشان

شکمبه های شتر

جوال های خاکستر ...


نیمی از قریش

در آن سوی دریاها

درسیاهی های عریان

لحظه به لحظه

تکثیر می شوند

چه بت های زشتی

در کعبه هاشان

جمع کرده اند

چه لات هایی !

چه منات هایی!

 

ابوسفیان ها

تمام شدنی نیستند

ابولهب ها

تکرار می شوند هر شب

و زن عمو هایت ...

 

نیمی از قریش

در آن سوی دریاها

در مزبله هاشان

هر روز

معاویه می کارند

و یزید

درو می کنند

تردید ندارم

دوباره

ابن ملجم هاشان

راهی کوفه می شوند

با پیشانی های پینه بسته

و قرآن هایی بر نیزه

و نوادگانشان دوباره

حسینت را

سر خواهند برید


آه ای پیام آور عشق !

فرشتگانت را بفرست

تا پسران هند را

در چاه بدر بیفکنیم

 

سلمان هایت را بفرست

تا خندقی بکنیم

ابوذر هایت را

تا معاویه ها را

رسوا کنیم

بلال هایت را

تا از مناره های جهان

بالا برویم ...


آه ای پیام آور عشق !

شکیباییت

بی نهایت است

ما را ببخش

ما نمی توانیم

تا ابد

نفس های متعفن خوک ها را

تحمل کنیم


شنبه 93 دی 27 , ساعت 3:24 عصر

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/4/4f/damavand.JPG


وقتی

دارکوب ها

سکوت می کنند

و سرچه های آبادی

رقص انجیر را

از یاد می برند

و زنبور های عسل

دیر بیدار می شوند

وقتی

رودخانه ها

آوازهای نقره ای

نمی خوانند

وابرهای دماوند

از قلّه ها

فرار می کنند

و دختران ایل

کوزه ها را می شکنند ...

هراسان می شوم

مادرم می گوید

آسمان

قهر کرده است

از بس که ما

به زمین چسبیده ایم


جمعه 93 دی 19 , ساعت 1:16 صبح

http://cdn.asriran.com/files/fa/news/1393/3/5/355549_478.jpg

 

آمدی این همه خورشیــــــــد درخشــان دادی

مرده بود آدم و عالم ، به زمیــــــــن جان دادی

کشتـــزاران جهان ، خشک و سترون شده بود

لطف کردی و به مـــــا ، لالــه و ریحـــان دادی

همه جــا شعبــــده ی ساحــــر فرعونی بــود

چشم وا کردی و آن تحفـــــه ی کنعـــان دادی

کعبـــه در سیـطره ی نعــره ی شیطان گم بود

مهربانا ! تــــــــو به او مهــــــر سلیمــان دادی

دل خاکستـــری ام را سحری روشــــــــن کن

ای که با صاعقه ای آتــش پنهــــــــــان دادی !

                       


سه شنبه 93 دی 16 , ساعت 2:10 صبح

http://www.abipic.com/wp-content/uploads/2011/12/lonely-trees12.jpg

* تنهایی

دوستانم

چهارهزار قلّه اند

چهار هزار باغ سیب

چهار هزار ...

درچهار هزار آبادی


یارانم

آفتاب سپیده دمند


امّا

آن که

همچنان در باران

با من قدم می زند

آن که

همسفره ام می شود

شب ها

برایم حافظ می خواند

با مژه های بلندش

سبد ، سبد

ستاره می چیند

و خدا را

تفسیر می کند

آن که

گاهی پنجره ی فولاد

گاهی زاینده رود را

به خانه ام می آورد ،

بهار که می رسد

مرا به تماشای شکوفه های گیلاس می برد

و زیر درخت توت

چای،تعارف می کند

و مهر که می آید

نگاهم را

به نیمکت ها می دوزد

تنهایی است

تنهایی ...


چقدر دوست دارم

انگشتر خورشید را

برایش بخرم

 

دوستانم امّا

چهار هزار باغ سیب

چهار هزار گندمزارند

در چهار هزار آبادی

 

 

 

 


یکشنبه 93 دی 14 , ساعت 2:6 صبح

http://img1.tebyan.net/Big/1393/11/11011520501296625571292119955386026240.jpg

 

غروب ها که می آیی

آینه می شوند

همه ی سیلاب های پشت آبادی

غروب ها که می آیی

از پشت تبریزی های قد بلند

از پشت ابر های خسته ی خونین بال

سرک می کشد آفتاب ...

عشق

حقیقت است

غروب ها که می آیی

سپیده

آغاز می شود

 


چهارشنبه 93 دی 10 , ساعت 9:58 عصر

http://www.askquran.ir/gallery/images/58057/1_7a23zv852vwypxq93q41.jpg

 

نمی دونــــــــم زمینی ، آسمو نی !

امیــــــــــر دشت های کهکشونی !

همه می گن یه روزی خواهی اومد

دلــــــــــــم می گه میـون مردمونی

 

 

 

 


چهارشنبه 93 دی 10 , ساعت 11:1 صبح

http://fardanews.com/files/fa/news/1393/10/10/267731_986.jpg

 

چـــه زهـری شد ربیـع الاول ما !

و سر وا کرد زخــــــم تـــاول ما !

امان از سوز سرو سبز پوشی !

امان از شعلــه های مشعل ما !


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ