ای کــــاش همه نوکـــــــر آقــــا بودیـم
همراه سپــاه نـــــور مولا ، بودیـــــــــم
وقتی که حرم اسیر شب شد ، ای کاش
ما خیل بسیجیـــان در آنجا بودیـــــــــم
* * *
مگر آه پیمبـــــــر را ندیـــــــــــدی ؟!
گلوی خشک اصغر را ندیــــــــدی ؟!
نباریدی چرا آن روز ای ابــــــــــــر!
مگر گل های پر پر را ندیـــــــــدی ؟!
* * *
مرا پر شور و غوغا کن ، اباالفضل !
دلـــم را غرق دریـــا کن ، اباالفضل !
غریب و بی کسم ، پرونـــــــده ام را
تو امضا کن، تو امضا کن ،اباالفضل !
چند سروده ی کوچک خودمانی
انار را
روی شانه های بید
زیر شاخه های زیتون
کنار ساقه های اقاقی
دوست دارم
دست های همکلاسی ام
هنوز
زخمی ترکه هاست
* * * * * * * * * * * *
عشق
با آخرین پرنده
به آسمان ها رفت
با اولین پرواز
باید بروم
* * * * * * * * * * * *
برای بادها
غصه می خورم
خانه به دوشی
مصیبت کمی نیست
* * * * * * * * * * * *
شاعری
دست هایش را در باغچه کاشت
من نیمی از قلبم را ...
باید ببینمش
* * * * * * * * * * * *
زمستان است
نگرانت نیستم
نام کوچه ی شما
بهاران است
به پیشگاه مقدس فاطمه زهرا (س):
حسینت را دم شمشیر دادند
حسن را جامی از اکسیر دادند
مگر ای جان شیرین پیمبر
تو را از سینه ی غم شیر دادند؟
* * * * * * * * * * *
به جرم عاشقی سر داد خورشید
تن ماه برادر داد خورشیــــــــــــد
کنار پیــــــــکر گلگــــــون اکبـــــــــر
گلوی سرخ اصغر داد خورشیـــــــد
غدیر
پشت سر، ستاره ها ؛ روبرو، فرشتـگان
می شود کجاوه ای ، پلکان کهکشــــــان
ریگ ها ! غبــــارها ! زادگاه بـــــــادها !
شانه های خار ها ! دشت های مهربان !
شاهدان بی زبان ! یک دقیقه بشنــویـــد
یک دقیقــــه بشنوید مژده های آسمان :
آخریــن وداع حج ، اولیـــن سلام عشق
معنی ولایتنــــد عطر ایــن و بــــوی آن
می شــود کجــاوه ای پلــــــکان آسمان
فصل عاشقی رسید ، خنده های بی امان ...
آواز گرسنگان برای افریقا
روزی
اگر
واژه های استخوانیم
بالغ شوند
به همه خواهم گفت :
آرزو هایم
چقدر گرسنه اند
و چقدر
چشمه های مهربانی
از من دورند
یک روز
آتش می خورم
یک روز
یک مشت شعار
در قنوت دستانم
گندم
نمی روید
و زمین
آواز هایم را
نمی فهمد
لاشخورها
آسمان را
می آلایند
ونفرتم را
از چشم های آبی
بیشتر می کنند
* آیات
برای"آیه"ی انقلاب بحرین"آیات القرمزی"
آیات ! آیات !
ای کاش
گلوله ای بودم
خمپاره ای خشمگین
موشکی ویرانگر
یا دست کم
فشنگی غیرتمند
ای کاش گلوله ای بودم
شمشیری
چوبدستی
یا دست کم
کلوخی با وجدان
آیات !
با آخرین سروده ات
باریده ام
با آخرین سروده ات
منفجر شده ام
با آخرین سروده ات
آغاز شده ام
آیات ! آیات!
ای کاش گلوله ای بودم
یا دست کم ، شمشیری
ای کاش ...
نیمی از دشمن
سهم من است
نیمه ی بی حیای دشمن
سهم من است ...
سرفه های شیطان را می شنوم
آن طرف تر
کنار سفره
باچشم های آبی اش
چمباتمه زده است
دوباره
فرعون ، آمده است
عمروعاص ، آمده است
یزید ، آمده است ...
آیات ! آیات!
نیمی از دشمن
سهم من است ...
واژه هایم
قول داده اند
گلوله شوند
خمپاره هایی غیرتمند
فشنگ هایی با وجدان
شمشیر هایی بی حیا
اما ای کاش
آتش بودم آیات !
نیمه ی بی حیای دشمن
سهم من است
ای کاش
گلوله ای بودم آیات ! ...
* * دنیا برای تو نبود * به پیشگاه مقدس فاطمه زهرا (س)
دنیا برای تو نبود
ای زیور گردنت
تسمه ی مشک
دنیا برای تو نبود ... (1)
می دانم
پینه ی دستانت را
هر روز
با علی (ع(
قسمت می کردی
ودستاس تو
آسمان را می چرخاند (2)
دنیا برای تو نبود
تردید دارم
خرمایی از فدک
خورده باشی
کاش می دانستم
وقتی ستارگان
تو را تشییع کردند
) امام ع(
اشک هایش را
به کدام گوشه ی بقیع
بخشید!
------------------------------------------------
1- رسول خدا : دنیا برای محمد(ص) وآل محمد (ص)نیست .
2- علی (ع): فاطمه(س) در خانه من آنقدر دستاس کرد که دستانش پینه بست
وآنقدر با مشک آب کشید که بند مشک بر شانه اش جای انداخت
و آنقدر خانه را روفت که جامه اش رنگ خاک گرفت
شانه هامان ،قلمرو شب بود
روزگار شکستن پــــــــــر ها
خنجر تیـــرگی فرو می رفت
در تن آفتاب بــــــــــــــاورها
فصل زخم و نمک، زمانه ی آه
فصل در هم شکستن ما بــود
هم گلوی بریده ی مهتـــــــاب
هم مزار ستاره، آنجــــــــا بود
خشکی و آتش وعطش را باغ
جای سبزینه ها به تن می کرد
هر درختی جوانـــــه هایش را
زیر خــاک ستم ، کفن می کرد
نخل های بلنـــــــــــــــد آزادی
دار هر سرو و هر صنوبـــر بود
شبنم گونــــه های گل ها هم
خون مظلوم صد کبـــــــوتر بود
حرف سبـــــز بــرادری ، ممنوع
فصل شمشیر و کینه و غم بود
جــــای جولان کرکسان، بسیار
سقف پـــرواز کاکلی ، کم بــود ...
تا که خورشیـــد مهربان، خندیـد
روشنی را به رنگ دل ها دوخت
با گل و سبزه ، همزبانی کــــرد
عاشقی را به لالــــه ها آموخت
خاک ، سرگرم مهــــربانی شد
خنده ی غنچه را به صحرا داد
نقش مرداب ، از ضمیرش رفت
آ ب و آییــــــنه ، رود و دریا داد
بــــاد آشفته ، عاشقی ها کرد
با درخت نجیب هشیـــــــــاری
کوچه با کوچه ، مهربان تر شد
در خیـــــابــان سبـــــز بیداری
بهمن 1372
گلایه ...
می گفتی :
چقدر
به تو نزدیکم
نزدیکتر از
ساقه ی گندم به خوشه اش ،
نزدیک تر از درخت
به سایه اش
و نزدیکتر از شمعدانی
به گلدان سفالینش ...
می گفتی :
بین ما راهی نیست
تو نامحرم نیستی
و دل به دل ...
ومن
چه ساده لوح وصمیمی
با واژه هایت
که آب بود
بزرگ می شدم
اما
باد ، یک شب
حرف ها یت را
با خود برد
و من هنوز
به شمعدانی و گلدان
می اندیشیم ...