سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوهای والا را به دست آورید که خداوندـ عزّوجلّ ـ آنها را دوست دارد، و از کارهای نکوهیده بپرهیزید که خداوند ـ عزّوجلّ ـ آنها را دشمن می دارد . [امام صادق علیه السلام]
 
سه شنبه 99 شهریور 11 , ساعت 12:38 صبح

عبور سرخ

 

وقتی چکاچاک شمشیر ها

فرو نشست

و خورشید

در شفق خون حسین ،

فرو رفــــــت ،

نسیم عزا دار

خاکستر خیمه ها را

  بر سر و روی خود می ریخت ...

 

و تیغ زبانت

  از فراز اشتران برهنه

     گردن متجاوزان را

                           نشانه گرفت ...

 

دشمن ، نمی دانست

حسین ( ع ) حنجره اش را

در گلوی تــــــو نهاده است 

و عباس(ع) ، دستهایش را

بر شانه های تو

پیوند زده است

و یزید ، نمی دانست که :

« نبرید مگر سر خویش را »

 

 ای ذوالفقار علی !

چگونه بی شمشیر

در دو میدان جنگیدی ؟

چند لشکر خدا

تو را در کوفه و شام

یاری کردند؟

گرگ ها را

چگونه راندی؟

 گل هایت عون و محمد را

 از کدامین بهشت وام گرفته بودی

تا در عطش کربلا

نشا کنی؟


کدامین اقیانوس ، دل توست

 که بر پسرانت 

شبنمی نباریدی

امّا

وقتی برادرت

فرات را سیراب می کرد ،

تو علی اکبرش را

 در دجله چشمانت ،

  غسل دادی

به راستی

برکدام مُلک عطوفت

فرمان می رانی؟!


   دروازه کوفه ، هنوز

    مُهر «اسکتوا» ی تو را

بر لب دارد

     و زنگ های شتران

      هنوز ایستاده اند ...

 

  

    شمشیر صاعقه را

     با کدام سرمایه

      از خدا خریدی

                              و بر آن زن ناصبی زدی ؟!

 

ای مفسر آیات بی شمار !

آنگاه که دوزخیان

طبل رسوایی خویش را می زدند ،

عبور سرخ برادرانت را

آیه خیزران و دندان را

پرجم نیزه و سر بریده را

وطشت طلا و شراب را

چه زیبا تفسیر کردی !

 

ای امام صبور اسیران !

هنگامی که تو بذر عفت را

بر اشتران بی جهاز

به شام می بردی

وقتی روشنایی را

در کوچه های کوفه

ودر کاخ سبزمی کاشتی

در دلت چه آتشی بر پا بود؟


وقتی چهل وچهار ستاره را

از آسمان نینوا چیدی

تا در زمین شام بنشانی

نور خدا را تا کدامین سرزمین

                                        پراکندی؟ تا کدامین سرزمین ؟ ...


پنج شنبه 96 آبان 25 , ساعت 6:36 عصر

http://rafed.net/e-cards/images/atabat/madina/madinah33.jpg


 

هنوز هم

از دیوارهای بلند تاریکی

خارهای کینه

برسرت می ریزند

چشم هاشان

شعله های شیطان

دست هاشان

شکمبه های شتر

جوال های خاکستر ...


نیمی از قریش

در آن سوی دریاها

درسیاهی های عریان

لحظه به لحظه

تکثیر می شوند

چه بت های زشتی

در کعبه هاشان

جمع کرده اند

چه لات هایی !

چه منات هایی!

 

ابوسفیان ها

تمام شدنی نیستند

ابولهب ها

تکرار می شوند هر شب

و زن عمو هایت ...

 

نیمی از قریش

در آن سوی دریاها

در مزبله هاشان

هر روز

معاویه می کارند

و یزید

درو می کنند

تردید ندارم

دوباره

ابن ملجم هاشان

راهی کوفه می شوند

با پیشانی های پینه بسته

و قرآن هایی بر نیزه

و نوادگانشان دوباره

حسینت را

سر خواهند برید


آه ای پیام آور عشق !

فرشتگانت را بفرست

تا پسران هند را

در چاه بدر بیفکنیم

 

سلمان هایت را بفرست

تا خندقی بکنیم

ابوذر هایت را

تا معاویه ها را

رسوا کنیم

بلال هایت را

تا از مناره های جهان

بالا برویم ...


آه ای پیام آور عشق !

شکیباییت

بی نهایت است

ما را ببخش

ما نمی توانیم

تا ابد

نفس های متعفن خوک ها را

تحمل کنیم


شنبه 94 آذر 7 , ساعت 2:36 عصر

 

http://img1.tebyan.net/big/1386/10/202106122032320215112521796469167856.jpg

 

*عبور سرخ *                    به زینب کبری سلام الله علیها  

 

وقتی چکاچاک شمشیر ها

                                     فرو نشست

و خورشید در شفق خون حسین ،

                                     فرو رفــــــت ،

نسیم عزا دار

خاکستر خیمه ها را

بر سر و روی خود می ریخت ...

و تیغ زبانت

از فراز اشتران برهنه

گردن متجاوزان را

                           نشانه گرفت ...

  

دشمن ، نمی دانست

حسین ( ع ) حنجره اش را

در گلوی تــــــو نهاده است 

و عباس ، دستهایش را

بر شانه های تو

پیوند زده است

و یزید ، نمی دانست که :

« نبرید مگر سر خویش را »

  

 ای ذوالفقار علی !

چگونه بی شمشیر

در دو میدان جنگیدی ؟

چند لشکر خدا

تو را در کوفه و شام

یاری کردند؟

گرگ ها را

چگونه راندی؟

گل هایت عون و محمد را

از کدامین بهشت وام گرفته بودی

تا در عطش کربلا

نشا کنی؟

کدامین اقیانوس ، دل توست

که بر عون و محمد گریه نکردی ؟

و بر کدام ملک عطوفت

فرمان می رانی

که وقتی برادرت

فرات را سیراب می نمود ،

تو علی اکبر را

در دجله چشمانت ،

                          غسل دادی

دروازه کوفه ، هنوز

مُهر «اسکتوا» ی تو را

بر لب دارد

و زنگ های شتران

هنوز ایستاده اند ...

  

شمشیر صاعقه را

با کدام سرمایه

از خدا خریدی

و بر آن زن ناصبی زدی ؟!

  

ای مفسر آیات بی شمار !

آنگاه که دوزخیان

طبل رسوایی خویش را می زدند ،

عبور سرخ برادرانت را

آیه خیزران و دندان را

پرجم نیزه و سر بریده را

وطشت طلا و شراب را

چه زیبا تفسیر کردی !

  

ای امام صبور اسیران !

هنگامی که تو بذر عفت را

بر اشتران برهنه

به شام می بردی

وقتی روشنایی را

در کوچه های کوفه

ودر کاخ سبزمی کاشتی

در دلت چه آتشی بر پا بود؟

وقتی چهل وچهار ستاره را

از آسمان نینوا چیدی

تا در زمین شام بنشانی

نور خدا را تا کدامین سرزمین

                                        پراکندی؟!

 

 


چهارشنبه 91 خرداد 17 , ساعت 2:44 عصر

عبور سرخ

 

وقتی چکاچاک شمشیر ها

فرو نشست

و خورشید

در شفق خون حسین ،

فرو رفــــــت ،

نسیم عزا دار

خاکستر خیمه ها را

  بر سر و روی خود می ریخت ...

 

و تیغ زبانت

  از فراز اشتران برهنه

     گردن متجاوزان را

                           نشانه گرفت ...

 

دشمن ، نمی دانست

حسین ( ع ) حنجره اش را

در گلوی تــــــو نهاده است 

و عباس(ع) ، دستهایش را

بر شانه های تو

پیوند زده است

و یزید ، نمی دانست که :

« نبرید مگر سر خویش را »

 

 ای ذوالفقار علی !

چگونه بی شمشیر

در دو میدان جنگیدی ؟

چند لشکر خدا

تو را در کوفه و شام

یاری کردند؟

گرگ ها را

چگونه راندی؟

 گل هایت عون و محمد را

 از کدامین بهشت وام گرفته بودی

تا در عطش کربلا

نشا کنی؟


کدامین اقیانوس ، دل توست

 که بر پسرانت گریه نکردی

و بر کدام ملک عطوفت

فرمان می رانی

که وقتی برادرت

فرات را سیراب می نمود ،

تو علی اکبر را

 در دجله چشمانت ،

  غسل دادی

   دروازه کوفه ، هنوز

    مُهر «اسکتوا» ی تو را

بر لب دارد

     و زنگ های شتران

      هنوز ایستاده اند ...

 

  

    شمشیر صاعقه را

     با کدام سرمایه

      از خدا خریدی

                              و بر آن زن ناصبی زدی ؟!

 

ای مفسر آیات بی شمار !

آنگاه که دوزخیان

طبل رسوایی خویش را می زدند ،

عبور سرخ برادرانت را

آیه خیزران و دندان را

پرجم نیزه و سر بریده را

وطشت طلا و شراب را

چه زیبا تفسیر کردی !

 

ای امام صبور اسیران !

هنگامی که تو بذر عفت را

بر اشتران بی جهاز

به شام می بردی

وقتی روشنایی را

در کوچه های کوفه

ودر کاخ سبزمی کاشتی

در دلت چه آتشی بر پا بود؟


وقتی چهل وچهار ستاره را

از آسمان نینوا چیدی

تا در زمین شام بنشانی

نور خدا را تا کدامین سرزمین

                                        پراکندی؟ تا کدامین سرزمین ؟ ...


جمعه 90 اردیبهشت 2 , ساعت 12:9 عصر

 

 

      *  آیات                       

                 برای"آیه"ی انقلاب بحرین"آیات القرمزی"

 

    آیات !    آیات !

     ای کاش

     گلوله ای بودم

     خمپاره ای خشمگین

     موشکی ویرانگر

      یا دست کم

     فشنگی غیرتمند

 

     ای کاش گلوله ای بودم

     شمشیری

     چوبدستی

     یا دست کم

     کلوخی با وجدان

 

     آیات !

     با آخرین سروده ات

     باریده ام

     با آخرین سروده ات

     منفجر شده ام

     با آخرین سروده ات

     آغاز شده ام

 

 

     آیات ! آیات!

     ای کاش گلوله ای بودم

     یا دست کم ، شمشیری

     ای کاش ...

 

     نیمی از دشمن

     سهم من است

     نیمه ی بی حیای دشمن

     سهم من است ...

 

    سرفه های شیطان را می شنوم

    آن طرف تر

    کنار سفره

    باچشم های آبی اش

    چمباتمه زده است

    دوباره

     فرعون ، آمده است

     عمروعاص ، آمده است

     یزید ، آمده است ...

 

     آیات ! آیات!

     نیمی از دشمن

     سهم من است ...

 

      واژه هایم

      قول داده اند

      گلوله شوند

      خمپاره هایی غیرتمند

      فشنگ هایی با وجدان

      شمشیر هایی بی حیا

      اما ای کاش

      آتش بودم آیات !

      نیمه ی بی حیای دشمن

      سهم من است

 

      ای کاش

      گلوله ای بودم آیات ! ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ