گاهی می آیی
مثل یک خواب شیرین
از دور
و نگاهت
آن قدر به من نزدیک می شود
که من می توانم
وسعت هزار اقیانوس را
از پنجره هایش تماشا کنم
اشک هایت
زیباترین رودهای جهان را
به خانه ام می آورند
نفس هایت ...
گاهی می آیی
مثل یک خواب شیرین
از دور
و گل های باغچه
با حریر لبخند
به پیشوازت می آیند
شاخه های کو کب
به احترامت
سر، خم می کنند
آسمان در قدمت
بذر مهتاب می پاشد ...
سکوت می کنی
پرندگان
سکوت می کنند
دنیا ساکت می شود...
می آیی
مثل یک خواب شیرین
از دور
و انتشار عطر تو
فطرت کوه های پشت خانه را
تغییر می دهد
دست هایت
بوی خورشید
بوی سیب می دهند
می آیی
مثل یک ...
می خواهم سلامت کنم
نمی شود
می خواهم بگویم :"دلتنگت بودم"
نمی شود
آسمان
نگران توست
فانوسی از سمت مشرق
سو سو می زند
و تو را می بینم
از پشت شیشه های اشک
دست در دست نسیم
به زیارتی بزرگ می روی
می خواهم بپرسم : «دوباره می آیی؟
نمی توانم
می خواهم بگویم : " دلواپست می شوم "
نمی توانم
رد پایت
روی ماسه های مرطوب
زیارتگاه من می شود
و تاریکی
تا کمر کوه بالا می آید
*به مادران ماه
با سلام تو
چراغ ستاره
روشن می شود
و ماه
با لالایی هایت
پشت ابر های تیره ی سر گردان
خواب های شیرین می بیند
ترانه های ایلاتی ات
سرود زندگی اند
لبخند هایت
هزار سپیده ...
مادر ماه !
آفتاب
هر روز
از پشت پلک های تو
طلوع می کند ...
آه ای خمیده ی سربلند !
پیش از آسمان
بالای سرم بودی
و پیش از سایه
در کنارم
تا همیشه
سوگند بزرگم
شیر پاک توست
ای آبی وسیع !
از ابر سپید گیسوانت
شرمنده ام