*به شهیدان سر افراز
کوچه کوچه ی شهرم، از شکوفه لبریز است
دست پینه دار ما ، دشت یاسمن خیز است
ای شفق تبــــــاران ، ای ، از قبیله ی باران !
هر سپیــده می آیید، عطرتان دل انگیز است
مثل موج دریاییــــد ، می رویـــد و می آییـــد
در مرور آبی تان ، آســــمان چـه ناچیز است
یادتان که می بـارد، می شود به جرأت گفت:
خنده ی شقایق ، دور ، از نگاه پاییـــــز است
گر چه زیر خاکستر ،مانده ام به جــا از عشق
از شما چه پنهان ، آه ، آتش دلم تیـــــز است
همواره برای کودکم مادر باش
خونین جگر و شکسته و پرپر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغر باش
به لاله های سرخ انقلاب
شانه هامان ،قلمرو شب بود
روزگار شکستن پــــــــــر ها
خنجر تیـــرگی فرو می رفت
در تن آفتاب بــــــــــــــاورها
فصل زخم و نمک، زمانه ی آه
فصل در هم شکستن ما بــود
هم گلوی بریده ی مهتـــــــاب
هم مزار ستاره، آنجــــــــا بود
خشکی و آتش وعطش را باغ
جای سبزینه ها به تن می کرد
هر درختی جوانـــــه هایش را
زیر خــاک ستم ، کفن می کرد
نخل های بلنـــــــــــــــد آزادی
دار هر سرو و هر صنوبـــر بود
شبنم گونــــه های گل ها هم
خون مظلوم صد کبـــــــوتر بود
حرف سبـــــز بــرادری ، ممنوع
فصل شمشیر و کینه و غم بود
جــــای جولان کرکسان، بسیار
سقف پـــرواز کاکلی ، کم بــود ...
تا که خورشیـــد مهربان، خندیـد
روشنی را به رنگ دل ها دوخت
با گل و سبزه ، همزبانی کــــرد
عاشقی را به لالــــه ها آموخت
خاک ، سرگرم مهــــربانی شد
خنده ی غنچه را به صحرا داد
نقش مرداب ، از ضمیرش رفت
آ ب و آییــــــنه ، رود و دریا داد
بــــاد آشفته ، عاشقی ها کرد
با درخت نجیب هشیـــــــــاری
کوچه با کوچه ، مهربان تر شد
در خیـــــابــان سبـــــز بیداری
* برای شش ماهه ی امام حسین (ع)
همواره بـــرای نوگلم مـــــــادر باش
خونیــــن جگر وشکسته و پرپر باش
ای لالــه که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغـــــر باش
* دریا شدن به مناسبت ورود حضرت امام (ره) و آن روزهای خوب
یک شب نشستنـد و گفتند : خورشیــد را سر ببرید
باران خنجـــر بباریــــــــد ، بال کبوتــــر ببریــــــــــد
یک شب نشستنــد و گفتنـد : باید که باران نباشــد
حتی گل کوچکی هم ، در ذهــــن گلدان نباشــــد
احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریـــــــــــا بمیــرد
یعنی پرنـــــده نخوانـــد ، در سوگ گل ها بمیـــرد
دل های ما در قفس بود ، بــ ـا میله ها هم نفس بود
گل ها همیشه به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود
داغی به جان صنوبـــــــر ، زخمی به جسم سپیدار
فصل تبـــــــر بود و آتش ، بازار گل کردن خــــــــــار
چون آسمان ایستــــــادی ، صد کهکشان در نگاهت
شب تا سحـر می نشستند ، ماه و ستاره به راهت
پا در رکـــاب نسیمی ، یک صبح روشن رسیــــــدی
در بـــاغ زیبای میهن ، صدها چمن لاله دیــــــــــدی
باریدی آن سان که هر جوی ، احساس دریا شدن کرد
گل در هـــــــوای زمستـــان ، اندیشه ی وا شدن کرد
آیینــــــــه ، آییـــــــن ما شد ، رسم شکفتن به پا شد
دلواپسی ها گذشتنــــــد ، دل با خدا آشنـــــــــــا شد
به جرم عاشقی سر داد خورشید
تن ماه برادر داد خورشیــــــــــــد
کنار پیــــــــکر گلگــــــون اکبـــــــــر
گلوی سرخ اصغر داد خورشیـــــــد
* * *
همواره برای نو گلم مـــــــادر باش
خونین جگر و شکسته و پر پر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغــر باش
* برای شش ماهه ی امام حسین (ع)
همواره بـــرای نوگلم مـــــــادر باش
خونیـــن جگر وشکسته و پرپر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغــــر باش
پاییز 91 (محرم 1434)
* برای شش ماهه ی امام حسین (ع)
همواره بـــرای نوگلم مـــــــادر باش
خونیـــن جگر وشکسته و پرپر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغــــر باش
شانه هامان ،قلمرو شب بود
روزگار شکستن پــــــــــر ها
خنجر تیـــرگی فرو می رفت
در تن آفتاب بــــــــــــــاورها
فصل زخم و نمک، زمانه ی آه
فصل در هم شکستن ما بــود
هم گلوی بریده ی مهتـــــــاب
هم مزار ستاره، آنجــــــــا بود
خشکی و آتش وعطش را باغ
جای سبزینه ها به تن می کرد
هر درختی جوانـــــه هایش را
زیر خــاک ستم ، کفن می کرد
نخل های بلنـــــــــــــــد آزادی
دار هر سرو و هر صنوبـــر بود
شبنم گونــــه های گل ها هم
خون مظلوم صد کبـــــــوتر بود
حرف سبـــــز بــرادری ، ممنوع
فصل شمشیر و کینه و غم بود
جــــای جولان کرکسان، بسیار
سقف پـــرواز کاکلی ، کم بــود ...
تا که خورشیـــد مهربان، خندیـد
روشنی را به رنگ دل ها دوخت
با گل و سبزه ، همزبانی کــــرد
عاشقی را به لالــــه ها آموخت
خاک ، سرگرم مهــــربانی شد
خنده ی غنچه را به صحرا داد
نقش مرداب ، از ضمیرش رفت
آ ب و آییــــــنه ، رود و دریا داد
بــــاد آشفته ، عاشقی ها کرد
با درخت نجیب هشیـــــــــاری
کوچه با کوچه ، مهربان تر شد
در خیـــــابــان سبـــــز بیداری
بهمن 1372
در چشمه ی آفتاب،خاموش شدی
با زمزمه ی ماه هماغـــوش شدی
وقتی به زیارت خدا می رفتـــــــی
با برگ گل لاله، کفن پـــوش شدی
* * *
از جنس شکوفه و بهاری گل ســـرخ!
بر قله سرخ افتخــــاری ، گل ســـرخ!
ای کاش شبیه عطـــــر و بوی نفست
یک شاخه به سینه ام بکاری گل سرخ!