آمدی این همه خورشیــــــــد به ایـــمان دادی
مرده بود آدم و عالم ، به زمیــــــــن جان دادی
کشتـــزاران جهان ، خشک و سترون شده بود
لطف کردی و به مـــــا ، لالــه و ریحـــان دادی
همه جــا شعبــــده ی ساحــــر فرعونی بــود
چشم وا کردی و آن تحفـــــه ی کنعـــان دادی
کعبـــه در سیـطره ی نعــره ی شیطان گم بود
مهربانا ! تــــــــو به او مهــــــر سلیمــان دادی
دل خاکستـــری ام را سحری روشــــــــن کن
ای که با صاعقه ای آتــش پنهــــــــــان دادی !
بادها بــــــــــــــوی امیـــد آورده اند
عید در عید سعیــــــــــــد آورده اند
عطر گل پیچید در احساس شـــــهر
باز ، انگار ،شهیــــــــــــــد آورده اند
* * *
طوفان زده شـــــــــد زمین آرام، آن روز
صد شعله گرفت از آسمان کام، آن روز
ماه آمد و مادر شد و خورشید ، پـــــدر
در بدرقه ی شهید گمنــــــــــام، آن روز
* * *