دست خورشید را
می گیری
ازقله ها
بالا می آیی
پیشانی زمستان
عرق می کند
و اشک های شوق
بر دامنه ها
سرازیر می شوند
شب
دندان هایش را
به هم می ساید
آه ! آفتاب من !
*** به امام عصر
آسمان
صبح به خیر می گوید
زمین
بیدار می شود
و هزار ماه
در انتظار سلام تو
صف می کشند
تو می آیی
و شب دنباله دارمان را
به آفتاب می رسانی
می آیی
جاده ها
به راه می افتند
کوه ها
حسین حسینت را
با صلابت
تکرار می کنند
و بیداد ها
در پرده های مشوش شب
گم می شوند
می آیی
دشت ها
صلوات می فرستند
و تو
مشت غنچه ها را
با مهربانی
باز می کنی . . .
یاس های جهان
نفس های توست
*** خواب به صاحب عصر (عج)
آمده بودی آه !
پروانه ها
نفس زنان می آمدند
ورس* های تشنه
روی گلدسته های کوه
اذان می گفتند
دیوارهای باغچه
فرو می ریخت
همه جا باغ می شد
کوه ؛ باغ
بیابان ؛ باغ ...
و چشم های تو
زیر هر برگ مهربان
طلوع می کرد ...
بیدار شدم
سپیده
پشت پنجره بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ورس (اورس ،ارس) [ بر وزن قرص] : سرو کوهی
*** خواب به صاحب عصر (عج)
آمده بودی
پروانه ها
نفس زنان می آمدند
ورس* های مظلوم
روی گلدسته های کوه
اذان می گفتند
دیوارهای باغچه
فرو می ریخت
همه جا باغ می شد
کوه ؛ باغ
بیابان ؛ باغ ...
و چشم های تو
زیر هر برگ مهربان
طلوع می کرد ...
بیدار شدم
سپیده
پشت پنجره بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ورس (اورس ،ارس) [ بر وزن قرص] : سرو کوهی