*به شهیدان سر افراز
کوچه کوچه ی شهرم، از شکوفه لبریز است
دست پینه دار من، دشت یاسمن خیز است
ای شفق تبــــــاران ، ای ، از قبیله ی باران !
هر سپیــده می آیید، عطرتان دل انگیز است
مثل موج دریاییــــد ، می رویـــد و می آییـــد
در مرور آبی تان ، آســــمان چـه ناچیز است
یادتان که می بـارد، می شود به جرأت گفت:
خنده ی شقایق ، دور ، از نگاه پاییـــــز است
گر چه زیر خاکستر ،مانده ام به جــا از عشق
از شما چه پنهان ، آه ، آتش دلم تیـــــز است
* تنهایی
دوستانم
چهارهزار قلّه اند
چهار هزار باغ سیب
چهار هزار ...
درچهار هزار آبادی
یارانم
آفتاب سپیده دمند
امّا
آن که
همچنان در باران
با من قدم می زند
آن که
همسفره ام می شود
شب ها
برایم حافظ می خواند
با مژه های بلندش
سبد ، سبد
ستاره می چیند
و خدا را
تفسیر می کند
آن که
گاهی پنجره ی فولاد
گاهی زاینده رود را
به خانه ام می آورد ،
بهار که می رسد
مرا به تماشای شکوفه های گیلاس می برد
و زیر درخت توت
چای،تعارف می کند
و مهر که می آید
نگاهم را
به نیمکت ها می دوزد
تنهایی است
تنهایی ...
چقدر دوست دارم
انگشتر خورشید را
برایش بخرم
دوستانم امّا
چهار هزار باغ سیب
چهار هزار گندمزارند
در چهار هزار آبادی
**زمزمه های خودمانی
1 -
مادرم
سپیده بود
مادر بزرگم
ستاره
شب های نوجوانی من
ماه نداشت
...................................
2 -
دیشب
هزارمین سال تولد من بود
من
شب ها
متولد می شوم
.....................................
3 -
می توانم
قلبم را
فراموش کنم
ساکنانش را
هرگز
.....................................
4 -
شاخه های خیالی
جوانه های دروغین
شکوفه های مصنوعی ...
هنوز هم زمستانم
.....................................
5 -
کاج را دوست دارم
باران را دوست دارم
زندگی را
یک روز بارانی
_ رمز آلود _
در حوالی آن کاجستان قدیمی
آغاز کرده ام