در سوگ امام عزیز (ره)
درد غریبی کوچه را تبــــــــــــدار می کرد
شب بود و شهر لاله ها "ای یار" می کرد
آ ما ج خنجر ، شخم می زد شانه هــــا را
تا ژرفنای سیـــنه هـامـان کــار می کـــرد
در چشم شعـــرم اشکهـــای داغـــــــدارم
دل را به سوگ غنچه ها وادار می کــــرد
غــــــم بود و دست آشنـــای زرد پاییــــــز
گل های سرخ بـاورم را خـــار می کـــــرد
بر دوش مردم ، آفتـــاب خـــانه هــامـــان
می رفت و چشم آسمان را تار می کـرد
سیـــل غـــزل بنــــد دل بیــــــــــچاره ام را
می کنــد و غـم را بر سرم آوار می کـــرد
با آن که بیــرون می زد از سینه ، دل من
پشت جنــاغ سینــه ام اصــرار می کــــرد
تکــرار می شد آسمان بــر گونــه هـــــایم
صد کهکشان را ناله ام بیــدار می کـــــرد
لرزیــدم از ســـرمـای بــی هنـــگام خرداد
درد غریبی کوچه را تبــــــــدار می کـــرد ...
ای دل بیــــــــــا مسافر راه مدینــــــــه شو
آیینــــــــه شو همسفر ماه مدینــــــــه شو
خورشید رفته است و چراغی نمانده است
ابــــری بپوش ، رخت سیاه مدینــــــــه شو
*مهربان باش
یک دوبیتی ، هرچند ناقابل ، تقدیم به حضرت زهرا(س)
کمی با خانه ی ما مهربــان باش
بیـــــــا با جان بابا مهربــان باش
اگر چه قاصد مرگی فرشتـــــه !
جوانمردی کن اینجا مهربان باش