* برای پدرم که در سپیدی زمستان رفت
می بوسم
شانه هایت را
که تکیه گاه زمین بود
دست هایت را
که بوی خاک می داد
بوی گندم
و زخم هایت را
که تقویم مظلومیت انسان بود
تقویم دردمندی تاریخ
از تو بنویسم
حکایتی می شود
حکایتی
بهار که می آمد
آرام ، آرام
پلک جوانه ها را
باز می کردی
و خوشه های سبز
خوشه های طلایی
قامت می بستند پشت سرت
همیشه
پیشنماز مزرعه بودی
امام گندمزار
و سجاده و مهر
نیمی از سرمایه ات بود
چه شب هایی !
همسفر بودی با ماه
و آوازهای آبی حبله رود را
با لهجه ی مهربان ایل
تا سپیده دم
تلاوت می کردی
دور دست ترین ستاره ها
چشم انداز تو بود ...
امّا
آسمان من
از جایی آغاز می شد
که تو ایستاده بودی ...
از توگفتن
همیشه
غنچه های انار را
در دفترچه های مشقم
می شکفت
اما امروز
واژه هایم
بی حس شده اند
یخ زده اند
زمستان
جای تو
تکیه داده است
به پشتی ایوان روبه رو
خدا حافظ
ای گرمی لحظه های سلام
خدا حافظ ...
* برای پدرم که در سپیدی زمستان رفت
می بوسم
شانه هایت را
که تکیه گاه زمین بود
دست هایت را
که بوی خاک می داد
بوی گندم
و زخم هایت را
که تقویم مظلومیت انسان بود
تقویم دردمندی تاریخ
از تو بنویسم
حکایتی می شود
حکایتی
بهار که می آمد
آرام ، آرام
پلک جوانه ها را
باز می کردی
و خوشه های سبز
خوشه های طلایی
قامت می بستند پشت سرت
همیشه
پیشنماز مزرعه بودی
امام گندمزار
و سجاده و مهر
نیمی از سرمایه ات بود
چه شب هایی !
همسفر بودی با ماه
و آوازهای آبی حبله رود را
با لهجه ی مهربان ایل
تا سپیده دم
تلاوت می کردی
دور دست ترین ستاره ها
چشم انداز تو بود ...
امّا
آسمان من
از جایی آغاز می شد
که تو ایستاده بودی ...
از توگفتن
همیشه
غنچه های انار را
در دفترچه های مشقم
می شکفت
اما امروز
واژه هایم
بی حس شده اند
یخ زده اند
زمستان
جای تو
تکیه داده است
به پشتی ایوان روبه رو
خدا حافظ
ای گرمی لحظه های سلام
خدا حافظ ...
* برای پدرم که در سپیدی زمستان رفت
می بوسم
شانه هایت را
که تکیه گاه زمین بود
دست هایت را
که بوی خاک می داد
بوی گندم
و زخم هایت را
که تقویم مظلومیت انسان بود
تقویم دردمندی تاریخ
از تو بنویسم
حکایتی می شود
حکایتی
بهار که می آمد
آرام ، آرام
پلک جوانه ها را
باز می کردی
و خوشه های سبز
خوشه های طلایی
قامت می بستند پشت سرت
همیشه
پیشنماز مزرعه بودی
امام گندمزار
و سجاده و مهر
نیمی از سرمایه ات بود
چه شب هایی !
همسفر بودی با ماه
و آوازهای آبی حبله رود را
با لهجه ی مهربان ایل
تا سپیده دم
تلاوت می کردی
دور دست ترین ستاره ها
چشم انداز تو بود ...
امّا
آسمان من
از جایی آغاز می شد
که تو ایستاده بودی ...
از توگفتن
همیشه
غنچه های انار را
در دفترچه های مشقم
می شکفت
اما امروز
واژه هایم
بی حس شده اند
یخ زده اند
زمستان
جای تو
تکیه داده است
به پشتی ایوان روبه رو
خدا حافظ
ای گرمی لحظه های سلام
خدا حافظ ...
حبله رود 1
حبله رود از کوه های فیروزکوه و دماوند_واقع در استان تهران_ سرچشمه می گیرد و سقای دشت گرمسار است و تنها رودخانه ی دائـمی مسیر تهران _ مشهد ( از طریق گرمسار_سمنان_ سبزوار) ، محسوب می شود .
نفرینمان نکن
به توحق می دهیم
اخم کنی
سکوت کنی
یا به زمین و زمان ، بد بگویی
اما
نفرینمان نکن
می دانم
مسمومت کرده ایم
اوره ات را بالا برده ایم
سپیدارهایت
MS گرفته اند
و قندرقه هایت(1)
پارکینسون ...
من،از روزی می ترسم
که زردآلوهایت
یرقان بگیرند
انارهایت
سرطان خون
و قورباغه ها
در بستر تشنه ات
له له بزنند
و ابوعطا را فراموش کنند
من ، از روزی می ترسم
که باستان شناسان بنویسند :
"قرن ها پیش
در این دره ی طولانی
رودخانه ای
آیینه ی ماه بوده است"
و بر سنگ مزارت حک کنند:
"رودخانه ی ناکام
تولد: هفت هزار سال پیش از میلاد
وفات: ... " ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قندرقه :نام محلی گیاهی علفی ؛ در گذشته،از ساقه های سبزرنگ آن،که تقریبا به اندازه ساقه گندم،قطر دارد،در سبدبافی استفاده می کردند .
حبله رود 2
آه ای حبله رود پیر
وقتی پسرانت
در سایه ی سنجدها
خمیازه* می کشند
وقتی قوچ های"کلرز" (1)
و بزغاله های "اژدها کوه" (2)
در پساب های تو
جان می دهند
وقتی با هجوم دودکش های"سردره" (3)و "علی آباد"(4)
سردرد می گیری
و نفس هایت
به شماره می افتد
بر ما خشم مگیـر
می دانم
فصل عاشقی گذشته است
وتو دیگر نمی توانی
به "شازده حسینت" (5) سلام کنی
و برای میراب های "بنکوه" (6)
آوازهای نقره ای بخوانی
اما
داستان، داستان دیگری است
می ترسم
روزی مثل من
در ازدحام خارهای زرد
گم شوی ...
نمی دانم
چند هزار سال
کل(7) ها و پلنگ ها
به شوق چشمه های تو
از "شمشیرکوه" (8) پایین آمده اند
"کبوتردره"(9) و" سیمین دشت"(10) را
زیرپا گذاشته اند
بره ها و توله هایشان را
زیر سایه ی گزهای بلند
با لالایی هایت، بزرگ کرده اند
و چوپان ها
با آوازهای تو
گله ها را به قله ها رسانده اند
اما هنوزهم
گندمزارهای آبادی
در انتظارآمدنت،سرک می کشند
و کاج های سالخورده
برای دره های "نمرود"(11) و"دلیچای"(12)
نماز باران می خوانند ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-قله ای درشمال غرب گرمسار
2-کوهی در شمال گرمسار
3-دره ای در 10 کیلومتری غرب گرمسار در مسیر جاده تهران _گرمسار_مشهد ؛اخیراشهرک صنعتی با ده ها کارخانه در نزدیکی این دره احداث شده است که در آلودگی هوای گرمسار نقش اصلی را دارد .
4-نام روستا و شهرکی صنعتی
5-شازده حسین (شاهزاده حسین) نام امامزاده ای بر فراز کوهی در شمال گرمسار و در ساحل حبله رود که هرسال در 28 صفر(چهل و هشتم) زیارتگاه عموم گرمساری ها بود .چند سال پیش،جویندگان گنج،این مکان را کاملا ویران کردند .
6_ بنکوه (بن کوه ) : ایستگاه راه آهن در مسیر تهران شمال بعد از ایستگاه گرمسار ،در دهانه ی حبله رود
7-بز کوهی نر
8_کوهی در شمال شرق گرمسار
9-کبوتر دره :دره وایستگاه راه آهن در مسیر تهران-گرگان بعد از بنکوه ، درساحل حبله رود
10- سیمین دشت : دره و ایستگاه را ه آهن بعد از کبوتر دره ،در ساحل حبله رود
11و 12-دو شاخه اصلی تشکیل دهنده حبله رود
* در ویرایش پیشین، به جای خمیازه " کراک " بود .
* حبله رود 3
آه ای رود مهربان!
قرن ها
به پدرانم نان دادی
وگندم ری را
تا بغداد بردی
حبله رود!
ما متمدن شده ایم
دیگرهرغروب
دختران آبادی
کوزه بردوش
از چشمه هایت برنمی گردند
ما متمدن شده ایم
درباور های تازه ی ما
رودخانه را آفریده اند
که فاضلاب هایمان را دور نریزیم
تا آب های زلالش را
با زهرکودهای شیمیایی
ترکیب کنیم
و ویلاهامان را
از ساحل آلوده اش
تماشا کنیم
وگاهی سوار بر امواج خیالی اش
به مجلس هم برویم
کاش روزی که رستم
از ساحل جنگل پوشت
به مازندران می رفت
دیو های تو راهم کشته بود
آه ای حبله رود پیر
هرشب با سرفه های تو
بیدارمی شوم
دست بر پیشانی ات می گذارم
تب ، علامت خوبی نیست ...
نفرینم نکن حبله رود!
اشک هایم را به یاری ات می فرستم
دلم ، بی نهایت پر است
اما دست هایم خالی است
نفرینم نکن
من ، تنها می توانم
برایت فاتحه ای بخوانم ...
برای پدر ادبیات گرمسار ، زنده یاد فرزین شکوهی
(1)
تو رفتی
پنجره های اخمو
دنیا را سنگ کردند
و ابر های شورترین دریاچه های جهان
در چشم هایم باریدند
بعد از تو آیا
برگی زنده خواهد ماند ؟
********************************************
(2)
در سرمای بی هنگام مرداد
شانه های کویر ، لرزید
سرما ، پیش از این
اکالیپتوس های شهر را
بی امان ،
با خود برده بود
*********************************************
(3)
پیش از این ندیده بودم
"شمشیر کوه " چقدر عریان است ،
"کلرز " چه ارتفاع پستی دارد ،
" حبله رود " چه تهی دست است
و سرزمین خورشید تابان ،
چقدر تاریک
********************************************
(4)
تو رفتی
و شاگردانت (شاعران شهر )
در این روز های سیاه سنگی
با یاد تو
از " سردره " تا " آرادان " را
چراغانی کرده اند
با خورشید هایی
از اشک و شعر
شاگردانت
از جنس آفتابند
از جنس تو
*******************************************
(5)
د لم را که ورق بزنی
جز برگ های ارغوانی
چه خواهی یافت ؟
پرنده رفته است
سکوت هایی خیس ، بر گونه هایم
سُر می خورند
سکوت را می شنوی ؟