* * دنیا برای تو نبود * به آستان بی نشان فاطمه زهرا (س)
دنیا برای تو نبود
ای زیور گردنت
تسمه ی مشک !
دنیا برای تو نبود ... (1)
می دانم
پینه ی دستانت را
هر روز
با علی (ع(
قسمت می کردی
ودستاس تو
آسمان را می چرخاند (2)
دنیا برای تو نبود
تردید دارم
خرمایی از فدک
خورده باشی
کاش می دانستم
وقتی ستارگان
تو را تشییع کردند
) امام ع(
اشک هایش را
به کدام گوشه ی بقیع
بخشید!
------------------------------------------------
1- رسول خدا : دنیا برای محمد(ص) وآل محمد (ص)نیست : شهیدی، دکتر سید جعفر ، زندگانی فاطمه زهرا
2- علی (ع) : فاطمه(س) در خانه من آنقدر دستاس کرد که دستانش پینه بست
، آنقدر با مشک آب کشید که بند مشک بر شانه اش جای انداخت
و آنقدر خانه را روفت که جامه اش رنگ خاک گرفت : شهیدی ، دکتر سید جعفر ، زندگانی فاطمه زهرا
1-* همیشه ، اکنونی برای امام رضا (ع)
در طوفان زمان
گم می شود همه چیز
اما تو
همیشه ، اکنونی
برای زائرانی که
از شش جهت
بال می سایند
بر مهربانی جاده ها
***************
2 - * ابرناک
سراسیمه
ابرناک
می رسند از راه
گردباد می شوند
در محله ی عشق
و من می کشانم
می آورم
نیمی از خود را
با کوزه های بزرگ تشنگی
و پیوند می خورم
به طوفان مهربان
به امواج سلام
- چرخان ، چرخان ، چرخان -
آه ، چه آرامش غریبی ! ...
*****************
3- *طلا هایت را نه
جسارت است
آیینه هایت را
می بوسم
طلاهایت را نه
دوباره
خانه ی کاهگلی ات را
در دلم
می سازم
*** به امام عصر
آسمان
صبح به خیر می گوید
زمین
بیدار می شود
و هزار ماه
در انتظار سلام تو
صف می کشند
تو می آیی
و شب دنباله دارمان را
به آفتاب می رسانی
می آیی
جاده ها
به راه می افتند
کوه ها
حسین حسینت را
با صلابت
تکرار می کنند
و بیداد ها
در پرده های مشوش شب
گم می شوند
می آیی
دشت ها
صلوات می فرستند
و تو
مشت غنچه ها را
با مهربانی
باز می کنی . . .
یاس های جهان
نفس های توست
* برای پدرم که در سپیدی زمستان رفت
می بوسم
شانه هایت را
که تکیه گاه زمین بود
دست هایت را
که بوی خاک می داد
بوی گندم
و زخم هایت را
که تقویم مظلومیت انسان بود
تقویم دردمندی تاریخ
از تو بنویسم
حکایتی می شود
حکایتی
بهار که می آمد
آرام ، آرام
پلک جوانه ها را
باز می کردی
و خوشه های سبز
خوشه های طلایی
قامت می بستند پشت سرت
همیشه
پیشنماز مزرعه بودی
امام گندمزار
و سجاده و مهر
نیمی از سرمایه ات بود
چه شب هایی !
همسفر بودی با ماه
و آوازهای آبی حبله رود را
با لهجه ی مهربان ایل
تا سپیده دم
تلاوت می کردی
دور دست ترین ستاره ها
چشم انداز تو بود ...
امّا
آسمان من
از جایی آغاز می شد
که تو ایستاده بودی ...
از توگفتن
همیشه
غنچه های انار را
در دفترچه های مشقم
می شکفت
اما امروز
واژه هایم
بی حس شده اند
یخ زده اند
زمستان
جای تو
تکیه داده است
به پشتی ایوان روبه رو
خدا حافظ
ای گرمی لحظه های سلام
خدا حافظ ...
ای به مهرت چشمه ی باران ، اسیر
آمدی با بــــــوی دریـــــا در کویــــــــر
نـــــــور خورشیـــــد خراسان در دلت
مـــــاه آن سیـــــــــمای قرآن در دلت ...
شهــر خود را بعـد ازاین گم می کنم
خانه ام را ساکن قـــــــــــم می کنم
*شاخه گلی برای تو به اسماعیل هنیه و رزمندگان غزه
عید می آید ...
گذرگاه بسته است
از دنیای شاعران،
شاخه گلی برای تو میآورم،
قلاده ای برای «نتانیاهو»
لنگه کفشی برای "بان کی مون "
...
شاخه گلی برای تو
روسریای برای «ابومازن»
کلوخی برای "السّی سی"
و اُفی برای دو «عبدالله» دو "عبدالشّیطان "
اسماعیل!
اینجا شِعب ابیطالب است یا کربلا؟!
یک شِعب و چند ابوسفیان؟!
یک کربلا و چند یزید؟!
گذرگاه را بستهاند
دلهای ما گذرگاه نمیخواهد اسماعیل!
ترکش بمبهای «باراک»
پیشانی بچههای ما را هم
سوزانده است
اسماعیل! اسماعیل!
دنیا کنار پنجرههایش مرده است
کنار هزاران هزار پنجره
و خونِ کودکانت
در بورسهای نیویورک
معامله میشود
مزایدهی خون
مزایدهی نفت
مناقصهی عشق،
مناقصهی ...
اسماعیل!
دنیا پر شده از نمرود
از فرعون
از شمر
دنیا پر از گرگ شده است
اما
تو میدانی
شانههای شیطان
با لنگه کفشی
فرو میریزد
تو بهتر از من میدانی
فردا، فرشتگان
دوباره
در باغچههای شما
نیلوفر خواهند کاشت؛
بلالها از مأذنهها بالا خواهند رفت
سیاهی خواهد مُرد
و سواحل غزه
در هیاهوی بچهها
تنفس آبی خویش را
از سر خواهد گرفت.
6/ 11 /87 (ویرایش دوم : تیر 93 )
* * دنیا برای تو نبود * به پیشگاه مقدس فاطمه زهرا (س)
دنیا برای تو نبود
ای زیور گردنت
تسمه ی مشک
دنیا برای تو نبود ... (1)
می دانم
پینه ی دستانت را
هر روز
با علی (ع(
قسمت می کردی
ودستاس تو
آسمان را می چرخاند (2)
دنیا برای تو نبود
تردید دارم
خرمایی از فدک
خورده باشی
کاش می دانستم
وقتی ستارگان
تو را تشییع کردند
) امام ع(
اشک هایش را
به کدام گوشه ی بقیع
بخشید!
------------------------------------------------
1- رسول خدا : دنیا برای محمد(ص) وآل محمد (ص)نیست .
2- علی (ع): فاطمه(س) در خانه من آنقدر دستاس کرد که دستانش پینه بست
، آنقدر با مشک آب کشید که بند مشک بر شانه اش جای انداخت
و آنقدر خانه را روفت که جامه اش رنگ خاک گرفت
بازهم برای ماه هشتم
هر وقت
از پچ پچ موریانه ها
بید می شوم
و از خش خش ملخ ها
نا امید
پشت پنجره ی فولادی ات
پناه می گیرم
با نگاهی سپیدارم کن
ای سپیده ترین !
* کوپه کوپه ، آفتاب به امام رضا (ع)
به میهمانی ات می آیم
هر روز
با بلیت شب
سلامم : زمستان
جانم : پاییز
پیغامم : تشنگی ...
برمی گردم
با قطار، قطار؛ سپیده
کوپه ، کوپه ؛ آفتاب
فرسنگ ، فرسنگ ؛ روشنی ...
آه ای امام عشق
دعوتم کن دوباره
به یک لقمه ماه
به یک تکه بهار
در ایستگاه خورشید
* همیشه ، اکنونی برای امام رضا (ع) "ره آورد سفری دو روزه به مشهد مقدس"
در طوفان زمان
گم می شود همه چیز
اما تو
همیشه ، اکنونی
برای زائرانی که
از شش جهت
بال می سایند
بر مهربانی جاده ها
***
سراسیمه
ابرناک
می رسند از راه
گردباد می شوند
در محله ی عشق
و من می کشانم
می آورم
نیمی از خود را
با کوزه های بزرگ تشنگی
و پیوند می خورم
به طوفان مهربان
به امواج سلام
- چرخان ، چرخان ، چرخان -
آه ، چه آرامش غریبی ! ...
***
جسارت است
آیینه هایت را
می بوسم
طلاهایت را نه
دوباره
خانه ی کاهگلی ات را
در دلم
می سازم
***
شاه نیستی
دور باد
خشت های طلا
از گنبد آسمان پوشت