* * دنیا برای تو نبود * به پیشگاه مقدس فاطمه زهرا (س)
دنیا برای تو نبود
ای زیور گردنت
تسمه ی مشک
دنیا برای تو نبود ... (1)
می دانم
پینه ی دستانت را
هر روز
با علی (ع(
قسمت می کردی
ودستاس تو
آسمان را می چرخاند (2)
دنیا برای تو نبود
تردید دارم
خرمایی از فدک
خورده باشی
کاش می دانستم
وقتی ستارگان
تو را تشییع کردند
) امام ع(
اشک هایش را
به کدام گوشه ی بقیع
بخشید!
------------------------------------------------
1- رسول خدا : دنیا برای محمد(ص) وآل محمد (ص)نیست .
2- علی (ع): فاطمه(س) در خانه من آنقدر دستاس کرد که دستانش پینه بست
وآنقدر با مشک آب کشید که بند مشک بر شانه اش جای انداخت
و آنقدر خانه را روفت که جامه اش رنگ خاک گرفت
پیکر خورشید
دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را
بر فراز نیزه می دیدم سر خورشید را
آسمان گو تا بشوید با گلاب اشکها
گیسوان خفته در خاکستر خورشید را
بوریایی نیست در این دشت تا پنهان کند
پیکر از بوریا عریان تر خورشید را
چشمهای خفته درخون شفق را وا کنید
تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را
نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود
کاروان می برد نیم دیگر خورشید را !
کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله ها
ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را
آه اشترها چه غمگین و پریشان می روند
بر فراز نیزه می بینم سر خورشید را
سعید بیابانکی
گاهی می آیی
مثل یک خواب شیرین ، از دور
وچشم هایت آن قدر ، نزدیک می شوند
که من می توانم
وسعت هزار اقیانوس را
از پنجره های آن
تماشا کنم
اشک هایت
زیباترین رودهای جهان را
به خانه ام می آورند
گاهی می آیی
مثل یک خواب شیرین ، از دور
و گل های باغچه
با حریر لبخند
به پیشوازت می آیند
و کو کب ها
به احترامت
سر ، خم می کنند
آسمان در قدمت
بذر مهتاب می پاشد ...
سکوت می کنی
پرندگان ، سکوت می کنند
دنیا ساکت می شود
می آیی
مثل یک خواب شیرین ، از دور
و انتشار عطر تو
فطرت کوه های پشت خانه را
تغییر می دهد
دست هایت بوی خورشید ،بوی سیب می دهند
می آیی
مثل یک ...
می خواهم سلامت کنم
نمی شود
می خواهم بگویم :«دلتنگت بودم»
نمی شود
آسمان نگران توست
فانوسی از سمت مشرق، سو سو می زند
و تو را می بینم
از پشت شیشه های اشک
دست در دست نسیم
به زیارتی بزرگ می روی
می خواهم بپرسم : «دوباره می آیی؟
نمی توانم
می خواهم بگویم :«دلواپست می شوم»
نمی توانم
رد پاهایت
روی ماسه های مرطوب
زیارتگاه من می شود
و تاریکی تا کمر کوه بالا می آید