سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
 
شنبه 87 بهمن 12 , ساعت 2:36 صبح

یک شب نشستند وگفتند:خورشید را سر ببرید

باران خنجر ببارید ، بال کبوتر ببرید

یک شب نشستند و گفتند: باید که باران نباشد

حتی گل کوچکی هم ،در ذهن گلدان ، نباشد

احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریا بمیرد

یعنی پرنده نخواند ، درسوگ گل ها بمیرد

دل های ما در قفس بود ، با میله ها هم نفس بود

یاس و شقایق به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود

داغی به جان صنوبر،زخمی به جسم سپیدار

فصل تبر بود و آتش ، بازار گل کردن خار

چون آسمان ایستادی ، صد کهکشان در نگاهت

شب تا سحر می نشستند ،ماه وستاره به راهت

پا در رکاب نسیمی ،یک صبح روشن، رسیدی

در باغ زیبای میهن ، صد ها چمن ، لاله دیدی

باریدی آن سان که هر جوی،احساس دریا شدن کرد

گل در هوای زمستان ، اندیشه ی وا شدن کرد

آیینه، آیین ما شد ، رسم شکفتن، به پا شد

دلواپسی ها گذشتند ،دل با خدا ، آشنا شد

بهمن 76



لیست کل یادداشت های این وبلاگ