دوشنبه 90 دی 26 , ساعت 2:26 عصر
* حبله رود 3
آه ای رود مهربان!
قرن ها
به پدرانم نان دادی
وگندم ری را
تا بغداد بردی
حبله رود!
ما متمدن شده ایم
دیگرهرغروب
دختران آبادی
کوزه بردوش
از چشمه هایت برنمی گردند
ما متمدن شده ایم
درباور های تازه ی ما
رودخانه را آفریده اند
که فاضلاب هایمان را دور نریزیم
تا آب های زلالش را
با زهرکودهای شیمیایی
ترکیب کنیم
و ویلاهامان را
از ساحل آلوده اش
تماشا کنیم
وگاهی سوار بر امواج خیالی اش
به مجلس هم برویم
کاش روزی که رستم
از ساحل جنگل پوشت
به مازندران می رفت
دیو های تو راهم کشته بود
آه ای حبله رود پیر
هرشب با سرفه های تو
بیدارمی شوم
دست بر پیشانی ات می گذارم
تب ، علامت خوبی نیست ...
نفرینم نکن حبله رود!
اشک هایم را به یاری ات می فرستم
دلم ، بی نهایت پر است
اما دست هایم خالی است
نفرینم نکن
من ، تنها می توانم
برایت فاتحه ای بخوانم ...
نوشته شده توسط فضل ا... قاسمی | نظرات دیگران [ نظر]