سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
 
شنبه 94 آذر 7 , ساعت 2:36 عصر

 

http://img1.tebyan.net/big/1386/10/202106122032320215112521796469167856.jpg

 

*عبور سرخ *                    به زینب کبری سلام الله علیها  

 

وقتی چکاچاک شمشیر ها

                                     فرو نشست

و خورشید در شفق خون حسین ،

                                     فرو رفــــــت ،

نسیم عزا دار

خاکستر خیمه ها را

بر سر و روی خود می ریخت ...

و تیغ زبانت

از فراز اشتران برهنه

گردن متجاوزان را

                           نشانه گرفت ...

  

دشمن ، نمی دانست

حسین ( ع ) حنجره اش را

در گلوی تــــــو نهاده است 

و عباس ، دستهایش را

بر شانه های تو

پیوند زده است

و یزید ، نمی دانست که :

« نبرید مگر سر خویش را »

  

 ای ذوالفقار علی !

چگونه بی شمشیر

در دو میدان جنگیدی ؟

چند لشکر خدا

تو را در کوفه و شام

یاری کردند؟

گرگ ها را

چگونه راندی؟

گل هایت عون و محمد را

از کدامین بهشت وام گرفته بودی

تا در عطش کربلا

نشا کنی؟

کدامین اقیانوس ، دل توست

که بر عون و محمد گریه نکردی ؟

و بر کدام ملک عطوفت

فرمان می رانی

که وقتی برادرت

فرات را سیراب می نمود ،

تو علی اکبر را

در دجله چشمانت ،

                          غسل دادی

دروازه کوفه ، هنوز

مُهر «اسکتوا» ی تو را

بر لب دارد

و زنگ های شتران

هنوز ایستاده اند ...

  

شمشیر صاعقه را

با کدام سرمایه

از خدا خریدی

و بر آن زن ناصبی زدی ؟!

  

ای مفسر آیات بی شمار !

آنگاه که دوزخیان

طبل رسوایی خویش را می زدند ،

عبور سرخ برادرانت را

آیه خیزران و دندان را

پرجم نیزه و سر بریده را

وطشت طلا و شراب را

چه زیبا تفسیر کردی !

  

ای امام صبور اسیران !

هنگامی که تو بذر عفت را

بر اشتران برهنه

به شام می بردی

وقتی روشنایی را

در کوچه های کوفه

ودر کاخ سبزمی کاشتی

در دلت چه آتشی بر پا بود؟

وقتی چهل وچهار ستاره را

از آسمان نینوا چیدی

تا در زمین شام بنشانی

نور خدا را تا کدامین سرزمین

                                        پراکندی؟!

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ