برای پدر ادبیات گرمسار ، زنده یاد فرزین شکوهی
(1)
تو رفتی
پنجره های اخمو
دنیا را سنگ کردند
و ابر های شورترین دریاچه های جهان
در چشم هایم باریدند
بعد از تو آیا
برگی زنده خواهد ماند ؟
********************************************
(2)
در سرمای بی هنگام مرداد
شانه های کویر ، لرزید
سرما ، پیش از این
اکالیپتوس های شهر را
بی امان ،
با خود برده بود
*********************************************
(3)
پیش از این ندیده بودم
"شمشیر کوه " چقدر عریان است ،
"کلرز " چه ارتفاع پستی دارد ،
" حبله رود " چه تهی دست است
و سرزمین خورشید تابان ،
چقدر تاریک
********************************************
(4)
تو رفتی
و شاگردانت (شاعران شهر )
در این روز های سیاه سنگی
با یاد تو
از " سردره " تا " آرادان " را
چراغانی کرده اند
با خورشید هایی
از اشک و شعر
شاگردانت
از جنس آفتابند
از جنس تو
*******************************************
(5)
د لم را که ورق بزنی
جز برگ های ارغوانی
چه خواهی یافت ؟
پرنده رفته است
سکوت هایی خیس ، بر گونه هایم
سُر می خورند
سکوت را می شنوی ؟