*شاخه گلی برای تو به اسماعیل هنیه و رزمندگان غزه
عید می آید ...
گذرگاه بسته است
از دنیای شاعران،
شاخه گلی برای تو میآورم،
قلاده ای برای «نتانیاهو»
لنگه کفشی برای "بان کی مون "
...
شاخه گلی برای تو
روسریای برای «ابومازن»
کلوخی برای "السّی سی"
و اُفی برای دو «عبدالله» دو "عبدالشّیطان "
اسماعیل!
اینجا شِعب ابیطالب است یا کربلا؟!
یک شِعب و چند ابوسفیان؟!
یک کربلا و چند یزید؟!
گذرگاه را بستهاند
دلهای ما گذرگاه نمیخواهد اسماعیل!
ترکش بمبهای «باراک»
پیشانی بچههای ما را هم
سوزانده است
اسماعیل! اسماعیل!
دنیا کنار پنجرههایش مرده است
کنار هزاران هزار پنجره
و خونِ کودکانت
در بورسهای نیویورک
معامله میشود
مزایدهی خون
مزایدهی نفت
مناقصهی عشق،
مناقصهی ...
اسماعیل!
دنیا پر شده از نمرود
از فرعون
از شمر
دنیا پر از گرگ شده است
اما
تو میدانی
شانههای شیطان
با لنگه کفشی
فرو میریزد
تو بهتر از من میدانی
فردا، فرشتگان
دوباره
در باغچههای شما
نیلوفر خواهند کاشت؛
بلالها از مأذنهها بالا خواهند رفت
سیاهی خواهد مُرد
و سواحل غزه
در هیاهوی بچهها
تنفس آبی خویش را
از سر خواهد گرفت.
6/ 11 /87 (ویرایش دوم : تیر 93 )
* فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
بی غسلی و کفنی
با لبخندی
وصلواتی
فرصتی برای گریستن نیست
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
به شکم های متورم از نفت
امیدی نیست
به آن سوی دیوار های طلا
امیدی نیست
از قصر های نیل
از سالن های رقص عربی
انتظاری نیست
از پشت دریاهای سرخ و سیاه
نه ماهی طلوع می کند
نه آفتابی می آید
تفنگت را بردار
فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
با لبخندی وصلواتی
می دانم طوفانی خواهد شد
با 313 گرد باد عظیم
گرد باد سرخ
گرد باد سبز
و غرش رعدهای بهاری
سرانجام آغاز خواهد شد
شش ماهه ات را به آسمان بسپار
با لبخندی
و پیامی
برای راغب حرب ها احمد یاسین ها رنتیسی ها ...
شش ماهه ات را به خدا بسپار
با فاتحه ای
و بدرودی
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
فرصتی برای گریستن نیست...