می ترسم
رودخانه به پایان رسد
دریا تمام شود
آهوان جنگل
در میان باد وشاخه های خشک
بمیرند،
وتو ای بی کرانه ی سبز !
نیایی
می ترسم
طوفان ها
تاریخ را
در آغوش خود خفه کنند؛
زلزله ها
شهر های عاطفه را خراب کنند ؛
گلدان ها از طاقچه بیفتند؛
وتو ای آرامش بزرگ
نیایی
می ترسم
چشم هایم در تاریکی
سفید شوند
دست هایم در آسمان
یخ بزنند
گوش هایم در انتظار اذان تو
کر شوند
وتو
ای وسیع بلند !
ای روشنای زلال !
نیایی
کوچه کوچه ی شهرم، از شکوفه لبریز است
دست پینه دار من، دشت یاسمن خیز است
ای شفق تباران ، ای ، از قبیله ی باران !
هر سپیده می آیید، عطرتان دل انگیز است
مثل موج دریایید ، می روید و می آیید
در مرور آبی تان ، آسمان چه ناچیز است
یادتان که می بارد، می شود به جرأت گفت:
خنده ی شقایق ، دور ، از نگاه پاییز است
گر چه زیر خاکستر ،مانده ام به جا از عشق
از شما چه پنهان ، آه ، آتش دلم تیز است
یک شب نشستند وگفتند:خورشید را سر ببرید
باران خنجر ببارید ، بال کبوتر ببرید
یک شب نشستند و گفتند: باید که باران نباشد
حتی گل کوچکی هم ،در ذهن گلدان ، نباشد
احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریا بمیرد
یعنی پرنده نخواند ، درسوگ گل ها بمیرد
دل های ما در قفس بود ، با میله ها هم نفس بود
یاس و شقایق به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود
داغی به جان صنوبر،زخمی به جسم سپیدار
فصل تبر بود و آتش ، بازار گل کردن خار
چون آسمان ایستادی ، صد کهکشان در نگاهت
شب تا سحر می نشستند ،ماه وستاره به راهت
پا در رکاب نسیمی ،یک صبح روشن، رسیدی
در باغ زیبای میهن ، صد ها چمن ، لاله دیدی
باریدی آن سان که هر جوی،احساس دریا شدن کرد
گل در هوای زمستان ، اندیشه ی وا شدن کرد
آیینه، آیین ما شد ، رسم شکفتن، به پا شد
دلواپسی ها گذشتند ،دل با خدا ، آشنا شد
بهمن 76
{به منتظر الزیدی
او را سگ خواندی
و کفشهایت را
به سویش پرتاب کردهای
و من هرچه فکر میکنم
او سگ نیست
اینها گرگ هستند
درست است که
سگهای آبادی،
شبیه لیونی و رایس
پارس میکنند
و ظلمای نمرودزاد(زلمای خلیلزاد)
سگ افغانی بوش است
و بوش سگ آمریکایی تلاویو
اما
اینها که سگ نیستند
اینها گرگاند
و تو
به سگهای آبادی ما
توهین کردهای
فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
بی غسلی و کفنی
با لبخندی
وصلواتی
فرصتی برای گریستن نیست
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
به شکم های متورم از نفت
امیدی نیست
به آن سوی دیوار های طلا
امیدی نیست
از قصر های نیل
از سالن های رقص عربی
انتظاری نیست
تفنگت را بردار
فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
با لبخندی وصلواتی
می دانم طوفانی خواهد شد
با 313 گرد باد عظیم
گرد باد سرخ
گرد باد سبز
و غرش رعدهای بهاری
سرانجام آغاز خواهد شد
شش ماهه ات را به آسمان بسپار
با لبخندی
و پیامی
برای راغب حرب ها احمد یاسین ها رنتیسی ها ...
شش ماهه ات را به خدا بسپار
با فاتحه ای
و بدرودی
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
فرصتی برای گریستن نیست...
مهربانیت را باور نمی کنم
ودستهایت را
که پینه ندارند
و به نان خشکی از دشمن
خشنود ند
مهربانیت را باور نمیکنم
وچشم هایت را
که بی ستاره ا ند
بوی مرطوب باران
در تو نیست
تو سلام پاییزی
و یک شاخه زیتون تو
هیچ چیز را عوض نمی کند
مهربانی ات را باور نمی کنم
و سینه ات را
که هرگز ، میزبان خدا نبوده است
مهربا نی ات را باور نمی کنم ...
میگویند : عید آمده است
گذرگاه بسته است
از دنیای شاعران،
شاخه گلی برای تو میآورم،
لنگه کفشی برای «لیونی»
روسریای برای «مبارک»
و اُفی برای دو «عبدالله»
اسماعیل!
اینجا شِعب ابیطالب است یا کربلا؟!
یک شِعب و چند ابوسفیان؟!
یک کربلا و چند یزید؟!
گذرگاه را بستهاند
دلهای ما گذرگاه نمیخواهد اسماعیل!
ترکش بمبهای «باراک»
پیشانی بچههای ما را هم
سوزانده است
اسماعیل! اسماعیل!
دنیا کنار پنجرههایش مرده است
کنار هزاران هزار پنجره
و خونِ کودکانت
در بورسهای نیویورک
معامله میشود
مزایدهی خون
مزایدهی نفت
مناقصهی عشق،
مناقصهی ...
اسماعیل!
دنیا پر شده از نمرود
از فرعون
از شمر
دنیا پر از گرگ شده است
اما
تو میدانی
شانههای شیطان
با لنگه کفشی
فرو میریزد
تو بهتر از من میدانی
فردا، فرشتگان
دوباره
در باغچههای شما
نیلوفر خواهند کاشت؛
بلالها از مأذنهها بالا خواهند رفت
سیاهی خواهد مُرد
و سواحل غزه
در هیاهوی بچهها
تنفس آبی خویش را
از سر خواهد گرفت.
فصل تکثیررامسس هاست
فصل تورم سامری ها...
ای قدس!
آنگاه که مارشال ها
فتح یک مدرسه را جشن میگیرند؛
وخاخام ها
ریشهاشان را
به خون کبوترانت
خضاب می کنند،
خشمت را
چگونه می بلعی؟!
وقتی هزار ابن ملجم
درشبستان تو ایستاده اند
تا فرق هزار امام را بشکافند؛
وقتی دود نارنجک ها،
دود دیوان تمدن
راه را بر تنفس تو می گیرد؛
وشیرکودکانت
باروت می شود؛
ودردهای تو
در رگ های هزار شاعر می دود؛
چگونه بی هیچ زلزله ای ایستاده ای؟!
ای سرزمین عشق ها و پرستش ها!
دوزخیان،
انجیروزیتونت را
ناسپاسانه می خورند
ودرشهرک های توطئه،
در کوچه های رذالت،
ودکای دنائت،
سرمی کشند.
نگاه کن ای قدس!نگاه کن!
انگور " الخلیل"
خرمای " خان یونس"
وپرتقال " یافا"
سفره ی کدام ابلیس را
رنگین می کند!
نگاه کن ای قدس !نگاه کن!
اردوگاه
هر صبح
با گلوله،اذان می گوید
و هر غروب
با خون
افطار می کند
باید خیلی ها را
در "کنیسه ی قیامت" 1
به صلیب کشید
ودر "بحرالمتوسط " 2
دفن کرد
باید در انهدام جاهلیت،
شتاب کرد
باید همچنان
در خیابان های مقاومت
سر بلندی کاشت،
وبه جولان،بلندی داد
وبه سینا، نور
باید به " دریای مرده" 3
زندگی بخشید.
باید بر هر بام،
حماسه آفرید
وبر هر تانک
هزار کوکتل بارید
باید امام شد
باید امام داشت.
___________________________
1.این کنیسه را قسطنطین در حدود سال 326میلادی،روی قبر موهوم عیسی (ع)در بیت المقدس ساخت و صلیبیون در سال های 1130_1149 آن را تجدید بنا کردند.
2 .دریای مدیترانه
3 .بحر المیت