سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را دیدند با جامه‏اى کهنه و پینه زده . سبب پرسیدند فرمود : ] دل را خاشع کن و نفس را خوار ، و مؤمنان بدان اقتدا کنند در کردار . همانا دنیا و آخرت دو دشمنند نافراهم ، و دو راهند مخالف هم . آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت ، آخرت را نه پسندید و دشمن انگاشت ، و دنیا و آخرت چون خاور و باختر است و آن که میان آن دو رود چون به یکى نزدیک گردد از دیگرى دور شود . و چون دو زنند در نکاح یکى شوى که ناسازگارند و در گفتگوى . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 94 بهمن 11 , ساعت 11:42 عصر

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRfhfBf3Iqkxno84yWyPKzWvI3entIe03uFDmGwbmxAxvyWVwyVfg  

  به لاله های سرخ انقلاب

 

شانه هامان ،قلمرو شب بود

روزگار شکستن پــــــــــر ها

خنجر تیـــرگی فرو می رفت

در تن آفتاب بــــــــــــــاورها

 

فصل زخم و نمک، زمانه ی آه

فصل در هم شکستن ما بــود

هم گلوی بریده ی مهتـــــــاب

هم مزار ستاره، آنجــــــــا بود

 

خشکی و آتش وعطش را باغ

جای سبزینه ها به تن می کرد

هر درختی جوانـــــه هایش را

زیر خــاک ستم ، کفن می کرد

 

نخل های بلنـــــــــــــــد آزادی

دار هر سرو و هر صنوبـــر بود

شبنم گونــــه های گل ها هم

خون مظلوم صد کبـــــــوتر بود

 

حرف سبـــــز بــرادری ، ممنوع

فصل شمشیر و کینه و غم بود

جــــای جولان کرکسان، بسیار

سقف پـــرواز کاکلی ، کم بــود ...

 

تا که خورشیـــد مهربان، خندیـد

روشنی را به رنگ دل ها دوخت

با گل و سبزه ، همزبانی کــــرد

عاشقی را به لالــــه ها آموخت

 

خاک ، سرگرم مهــــربانی شد

خنده ی غنچه را به صحرا داد

نقش مرداب ، از ضمیرش رفت

آ ب و آییــــــنه ، رود و دریا داد

 

بــــاد آشفته ، عاشقی ها کرد

با درخت نجیب هشیـــــــــاری

کوچه با کوچه ، مهربان تر شد

در خیـــــابــان سبـــــز بیداری


جمعه 94 بهمن 9 , ساعت 8:48 عصر

https://encrypted-tbn2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSIVlBk8uZb14CGcfrTYpKNkVAYGpq4oGZVbcrhSer_oevcjymNAg

 

با باران می آیی

در باران می روی

دوردست ها

دریایی

همچنان می سوزد


********

 

شب

شعله های یاد تو

از راه می رسند

شانه های یخ زده ام

گرم می شوند

می آیی

در راهی

عن قریب می رسی

...

آه

چه خواب های پریشانی !

چه دروغ های شــیرینی !


********


بعد از تو

چه خورشید هایی که

هر روز

در من می میرند

چه طوفان هایی که

هر شب

در چشم هایم

زنده می شوند

چه صخره هایی که

در رگ هایم

می غلتند

چه شعله هایی !

چه فتنـــه هایی !

چه ...

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ