شنبه 94 اردیبهشت 5 , ساعت 12:53 صبح
سرک می کشم گاهی
به خانه ی تپشناکت
به ویرانه های قدیمی قلبم
تو
همیشه آنجایی
می خوانمت
آرام
با زمزمه های روشن صبح
با گلواژه ی سلام ...
می خوانمت
از مقدمه تا متن
در نیمه های تو
باران می گیرد
آسمان
سیاه می شود
می بینمت
در آن سوی آب های شور
در آن سوی شاخه های سیاه
...
ستاره ها
بی گناهند
موریانه های مغز مرا
نفرین کن
نوشته شده توسط فضل ا... قاسمی | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 91 تیر 4 , ساعت 1:13 عصر
بازهم برای ماه هشتم
هر وقت
از پچ پچ موریانه ها
بید می شوم
و از خش خش ملخ ها
نا امید
پشت پنجره ی فولادی ات
پناه می گیرم
با نگاهی سپیدارم کن
ای سپیده ترین !
نوشته شده توسط فضل ا... قاسمی | نظرات دیگران [ نظر]