[ سهل پسر حنیف أنصارى پس از بازگشت از صفّین در کوفه مرد ، و امام او را از هرکس بیشتر دوست مى‏داشت فرمود : ] اگر کوهى مرا دوست بدارد در هم فرو ریزد [ و معنى آن این است که رنج بر او سخت شود و مصیبتها به سوى او شتاب گیرد . و چنین کار نکنند جز با پاکیزگان نیکوکار و گزیدگان اخیار . و این مانند فرموده اوست که : ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 95 دی 28 , ساعت 10:50 عصر

شب

1

بی آن که بدانی

برایت

گوشواره ای می سازم

هر شب

از الماس هایی که

در دعاهایم

آهسته آهسته

ستاره می شوند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2

نشناختمت

اما

مهربان تر از تو

هیچ بارانی نیست

با آن که

هر روز

قطره قطره

با آیینه ها

خدا حافظی می کنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3


  می توانم

       قلبم را

       فراموش کنم

       ساکنانش را

       هرگز



 


شنبه 91 بهمن 7 , ساعت 12:22 صبح

از پشت پنجره های اشک

می بینمت گاهی

عبور می کنی

از خیابان های خاطره و دلتنگی

با زنبیلی از

سکوت و سپیده

آنقدر

آبی قدم می زنی

آنقدر

ستاره با تو اند

که پشت هزار آسمان

از حسادتشان

خم می شود

 

************

 

نشناختمت

اما

مهربان تر از تو

هیچ بارانی نیست

با آن که

هر روز

قطره قطره

با آیینه ها

خدا حافظی می کنی

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ