پنج شنبه 94 اسفند 13 , ساعت 10:6 عصر
ماه
آغاز نام تو بود
تاریکی
پایان راه من
چه غفلتی !
چه غفلتی !
می توانستم
زمزمه های زندگی را
از رودخانه ای بیاموزم
که سر به زیر و مهربان
رمزآلود
از حوالی چشم های روشن تو
می گذشت
و سحر گاهان
حریر آواز هایش را
به تنهایی پل
می بخشید
می توانستم
در مهتابی تو
از آن همه سنگلاخ
از آن همه پرتگاه هول انگیز
عبور کنم
با بال های عشق
می توانستم امّا ...
ماه
آغاز نام تو بود ...
نوشته شده توسط فضل ا... قاسمی | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 93 دی 10 , ساعت 9:58 عصر
نمی دونــــــــم زمینی ، آسمو نی !
امیــــــــــر دشت های کهکشونی !
همه می گن یه روزی خواهی اومد
دلــــــــــــم می گه میـون مردمونی
نوشته شده توسط فضل ا... قاسمی | نظرات دیگران [ نظر]