سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری، جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را به تن نکنی [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
 
شنبه 94 اردیبهشت 5 , ساعت 12:53 صبح

http://www.womenhc.com/media/blogs/kosar-toysarkan/M45.jpg


سرک می کشم گاهی

به خانه ی تپشناکت

به ویرانه های قدیمی قلبم

تو

همیشه آنجایی

می خوانمت

آرام

با زمزمه های روشن صبح

با گلواژه ی سلام ...

می خوانمت

از مقدمه تا متن


در نیمه های تو

باران می گیرد

آسمان

سیاه می شود

می بینمت

در آن سوی آب های شور

در آن سوی شاخه های سیاه

...

ستاره ها

بی گناهند

موریانه های مغز مرا

نفرین کن


سه شنبه 93 دی 16 , ساعت 2:10 صبح

http://www.abipic.com/wp-content/uploads/2011/12/lonely-trees12.jpg

* تنهایی

دوستانم

چهارهزار قلّه اند

چهار هزار باغ سیب

چهار هزار ...

درچهار هزار آبادی


یارانم

آفتاب سپیده دمند


امّا

آن که

همچنان در باران

با من قدم می زند

آن که

همسفره ام می شود

شب ها

برایم حافظ می خواند

با مژه های بلندش

سبد ، سبد

ستاره می چیند

و خدا را

تفسیر می کند

آن که

گاهی پنجره ی فولاد

گاهی زاینده رود را

به خانه ام می آورد ،

بهار که می رسد

مرا به تماشای شکوفه های گیلاس می برد

و زیر درخت توت

چای،تعارف می کند

و مهر که می آید

نگاهم را

به نیمکت ها می دوزد

تنهایی است

تنهایی ...


چقدر دوست دارم

انگشتر خورشید را

برایش بخرم

 

دوستانم امّا

چهار هزار باغ سیب

چهار هزار گندمزارند

در چهار هزار آبادی

 

 

 

 


شنبه 93 آذر 29 , ساعت 6:58 صبح

http://www.asreelm.com/uploads/2012/04/lightning-storm-kentucky.jpg

 

ای دل بیــــــــــا مسافر راه مدینــــــــه شو

آیینــــــــه شو همسفر ماه مدینــــــــه شو

خورشید رفته است و چراغی نمانده است

ابــــری بپوش ، رخت سیاه مدینــــــــه شو


یکشنبه 93 اردیبهشت 14 , ساعت 1:32 صبح

 

مدرسه ای خواهم ساخت

 

*مدرسه ای خواهم ساخت    تقدیم به جامعه فرهنگیان کشور به مناسبت روز و هفته معلم

بر دروازه ی وجودم 

پرچمی خواهم افراشت

در سه رنگ

رنگ عاطفه ، رنگ ایمان ،

                             و رنگ برادری

مدرسه ای خواهم ساخت

در محله ی عشق، خیابان عقیده ، کوچه ی مهربانی

با سقفی از خورشید

آجرهایش ، ســــتاره

ملاتش، روشنـــــایی

در باغچه هایش

محبت خواهم کاشت

ودر گلدان هایش

                         لبخند

     * *  *

مدرسه ای خواهم ساخت

دیوار هایش از شعر

باکلاسی که بوی خدا بدهد

در هایش به سوی بیداری 

و پنجره هایش 

به بی نهایت

                  باز شود 

تخته هایش

سیاه نباشد 

نیمکت هایش

گرمای دوستی بدهد

و زنگش را

نسیم بنوازد

آنگاه من

 خدا را به کلاس خواهم برد

 وعلی را

ونهج البلاغه را

وکتابی که درآن

شعر رهایی ،شعر تسلیم

و شعر مقاومتش را

خدا سروده باشد

وقلمی از نور

که سپید بنویسد و سپیده بیافریند

وشلاقی از برگ های سرخ شقایق

ومعلمانی از عصاره ی آفتاب

وشاگردانی از گل آفتاب گردان

با تن پوشی از عفت و نور

که تاریکی را به تمسخر بگیرند

و ریسمان های وسوسه ،

ریسمان های شیطان را

                             پاره کنند

کلاس اول : کلاس گل ها، گل های بی زوال

کلاس دوم : کلاس سرو ها ، سرو های بی تکبر

کلاس سوم: کلاس کوه ها ، کوه هایی که

بار امانت را هم به دوش بکشند 

و کلاس چهارم : ...

        *  *  *

مدرسه ای خواهم ساخت

لبریز از شور و شعور

پر از سرود عطوفت

مالامال از اندیشه های بلند

...

جغرافیایی خواهم آموخت

از سرزمین های یکرنگی وخلوص

تاریخی که، حقیقت بر زبانش باشد

وهندسه ای که ،همه ی خط هایش ،

                                      راست باشد ...

طو فان خشم را خواهم راند

وابرهای تبعیض را

من با نسیم پیمان خواهم بست

تاروح رویش وپرواز را

در پنجره های مدرسه ام بدمد

من وشاگردانم

دروازه های شب را

خواهیم بست

وخورشید را

درآینه سجاده مان

دوبرابر خواهیم کرد

شاید

آسمان هم

روزی در کلاسمان نزول کند

من و شاگردانم

شاید

روزی بر بال نور بنشینیم

وقفس خاک را

ترک کنیم 1

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- این شعر را در اردیبهشت 1370 به مناسبت روز معلم سرودم و به همکاران فرهنگیم تقدیم نمودم. با سپاس _ ف . قاسمی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ