سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه یکی از شما از چیزی که نمی داند، پرسیده شود، از گفتن «نمی دانم»خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 96 بهمن 16 , ساعت 12:34 صبح

 http://shahrematlab.com/wp-content/uploads/2017/04/laleh4.jpg 

  به لاله های سرخ انقلاب

 

شانه هامان ،قلمرو شب بود

روزگار شکستن پــــــــــر ها

خنجر تیـــرگی فرو می رفت

در تن آفتاب بــــــــــــــاورها

 

فصل زخم و نمک، زمانه ی آه

فصل در هم شکستن ما بــود

هم گلوی بریده ی مهتـــــــاب

هم مزار ستاره، آنجــــــــا بود

 

خشکی و آتش وعطش را باغ

جای سبزینه ها به تن می کرد

هر درختی جوانـــــه هایش را

زیر خــاک ستم ، کفن می کرد

 

نخل های بلنـــــــــــــــد آزادی

دار هر سرو و هر صنوبـــر بود

شبنم گونــــه های گل ها هم

خون مظلوم صد کبـــــــوتر بود

 

حرف سبـــــز بــرادری ، ممنوع

فصل شمشیر و کینه و غم بود

جــــای جولان کرکسان، بسیار

سقف پـــرواز کاکلی ، کم بــود ...

 

تا که خورشیـــد مهربان، خندیـد

روشنی را به رنگ دل ها دوخت

با گل و سبزه ، همزبانی کــــرد

عاشقی را به لالــــه ها آموخت

 

خاک ، سرگرم مهــــربانی شد

خنده ی غنچه را به صحرا داد

نقش مرداب ، از ضمیرش رفت

آ ب و آییــــــنه ، رود و دریا داد

 

بــــاد آشفته ، عاشقی ها کرد

با درخت نجیب هشیـــــــــاری

کوچه با کوچه ، مهربان تر شد

در خیـــــابــان سبـــــز بیداری


سه شنبه 95 دی 28 , ساعت 10:50 عصر

شب

1

بی آن که بدانی

برایت

گوشواره ای می سازم

هر شب

از الماس هایی که

در دعاهایم

آهسته آهسته

ستاره می شوند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2

نشناختمت

اما

مهربان تر از تو

هیچ بارانی نیست

با آن که

هر روز

قطره قطره

با آیینه ها

خدا حافظی می کنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3


  می توانم

       قلبم را

       فراموش کنم

       ساکنانش را

       هرگز



 


سه شنبه 94 خرداد 5 , ساعت 1:21 صبح

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT_JM_J8IBiaduKDuiE3aENOw7yHZPrpP87g0MRDnVkOUPkekFe

 چند کوچک خودمانی


***روزگاری کوه بودم

     سالیانی دریا

     کاش آدم می شدم

     یک روز


*** ستاره ها که می آیند

      ماهی

      روشن می شود درمن

      خورشیدم را

      قرن ها پیش

      به سیاهی ابر ها سپرده ام


*** چه انتظاری داری

       از من

       حتی امام (ع)

       راز هایش را

       به چاه ها می گفت

       در سایه های سنگین شب


شنبه 94 اردیبهشت 5 , ساعت 12:53 صبح

http://www.womenhc.com/media/blogs/kosar-toysarkan/M45.jpg


سرک می کشم گاهی

به خانه ی تپشناکت

به ویرانه های قدیمی قلبم

تو

همیشه آنجایی

می خوانمت

آرام

با زمزمه های روشن صبح

با گلواژه ی سلام ...

می خوانمت

از مقدمه تا متن


در نیمه های تو

باران می گیرد

آسمان

سیاه می شود

می بینمت

در آن سوی آب های شور

در آن سوی شاخه های سیاه

...

ستاره ها

بی گناهند

موریانه های مغز مرا

نفرین کن


جمعه 93 بهمن 17 , ساعت 1:10 صبح

 

http://images.persianblog.ir/67706_fNWSpCzG.jpg


از پشت پنجره های اشک

می بینمت گاهی

عبور می کنی

از خیابان های خاطره 

کوچه های دلتنگی

با زنبیلی از

سکوت و سپیده

آنقدر

آبی قدم می زنی

آنقدر

ستاره با تو اند

که پشت هزار آسمان

از حسادتشان

خم می شود


یکشنبه 93 آذر 23 , ساعت 9:29 عصر

http://s2.picofile.com/file/7199137418/cry.jpg

 


بی آن که بدانی

برایت

گوشواره ای می سازم

هر شب

از الماس هایی که

در دعاهایم

آهسته آهسته

ستاره می شوند ...


پنج شنبه 92 اسفند 1 , ساعت 10:12 عصر

http://kabulsky.com/uploads/200912/news116.jpg

 

ابر ها که می روند

فاصله را احساس می کنم

چه دوری

چه دوری

ستاره ی من !


پنج شنبه 92 مهر 25 , ساعت 11:10 عصر

بی آن که بدانی

برایت

گوشواره ای می سازم

هر شب

از الماس هایی که

در دعاهایم

آهسته آهسته

ستاره می شوند


یکشنبه 91 اسفند 13 , ساعت 6:54 صبح

 

انا لله وانا الیه راجعون                                            برای دوست که دستان گرمی داشت



 

شب

روبان عکس هایت شد

دیوار های شهر

تکان خورد

و  زمین

 زیر پایم لرزید


آه ای برادرترینم !

صاعقه ای

زانوانم را سوزاند

صخره های نمک

بر شانه هایم فرود آمد

و مهره هایم در هم شکست


آه ای برادرترینم !

هرگز نخواه

در آتش

صبور بمانم

ابرهای سیاه

شهر را

به طوفان سپرده اند

و نفس های کوچه

به شماره افتاده است

چه خونی

در چشم های سیاه پوش خانه

شتک می زند ؟!

هرگز از من

صبوری نخواه

هرگز ...

 

بعد از تو آیا

باز هم

گیلاس ها

با لبخندهای سرخ

از راه می رسند

و گردوی باغچه

دوباره

قد خواهد کشید؟!


آه ای برادرترینم !

بعد از تو هر غروب

به کدام ستاره

سلام کنم

و هر صبح

با کدام سپیده

برخیزم ؟!

 


شنبه 91 بهمن 21 , ساعت 10:54 عصر

دریا شدن                                           به مناسبت ورود حضرت امام (ره) و آن روزهای خوب

یک شب نشستند و گفتند : خورشید را سر ببرید

باران خنجر بباریــــــــد ، بال کبوتــــر ببریــــــــــد

 

یک شب نشستند و گفتند : باید که باران نباشد

حتی گل کوچکی هم ، در ذهن گلدان نباشـــد

 

احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریــــــــــا بمیـرد

یعنی پرنــــــــده نخواند ، در سوگ گل ها بمیـرد

 

دل های ما در قفس بود ، بــــا میله ها هم نفس بود

گل ها همیشه به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود

 

داغی به جان صنوبـــــــر ، زخمی به جسم سپیدار

فصل تبـــــــر بود و آتش ، بازار گل کردن خــــــــــار

 

چون آسمان ایستــــــادی ، صد کهکشان در نگاهت

شب تا سحــر می نشستند ، ماه و ستاره به راهت

 

پا در رکـــاب نسیمی ، یک صبح روشن رسیــــــــدی

در بـــاغ زیبای میهن ، صدها چمن لاله دیــــــــــــدی

 

باریدی آن سان که هر جوی ، احساس دریا شدن کرد

گل در هـــــــوای زمستـــان ، اندیشه ی وا شدن کرد

 

آیینــــــــه ، آییـــــــن ما شد ، رسم شکفتن به پا شد

دلواپسی ها گذشتنــــــد ، دل با خدا آشنــــــــــا شد

                                                                           بهمن 76

 


<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ