1
بی آن که بدانی
برایت
گوشواره ای می سازم
هر شب
از الماس هایی که
در دعاهایم
آهسته آهسته
ستاره می شوند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2
نشناختمت
اما
مهربان تر از تو
هیچ بارانی نیست
با آن که
هر روز
قطره قطره
با آیینه ها
خدا حافظی می کنی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3
می توانم
قلبم را
فراموش کنم
ساکنانش را
هرگز
با باران می آیی
در باران می روی
دوردست ها
دریایی
همچنان می سوزد
********
شب
شعله های یاد تو
از راه می رسند
شانه های یخ زده ام
گرم می شوند
می آیی
در راهی
عن قریب می رسی
...
آه
چه خواب های پریشانی !
چه دروغ های شــیرینی !
********
بعد از تو
چه خورشید هایی که
هر روز
در من می میرند
چه طوفان هایی که
هر شب
در چشم هایم
زنده می شوند
چه صخره هایی که
در رگ هایم
می غلتند
چه شعله هایی !
چه فتنـــه هایی !
چه ...
*به شهیدان سر افراز
کوچه کوچه ی شهرم، از شکوفه لبریز است
دست پینه دار من، دشت یاسمن خیز است
ای شفق تبــــــاران ، ای ، از قبیله ی باران !
هر سپیــده می آیید، عطرتان دل انگیز است
مثل موج دریاییــــد ، می رویـــد و می آییـــد
در مرور آبی تان ، آســــمان چـه ناچیز است
یادتان که می بـارد، می شود به جرأت گفت:
خنده ی شقایق ، دور ، از نگاه پاییـــــز است
گر چه زیر خاکستر ،مانده ام به جــا از عشق
از شما چه پنهان ، آه ، آتش دلم تیـــــز است