• وبلاگ : لحظه هاي آبي( دلسروده هاي فضل ا... قاسمي)
  • يادداشت : حبله رود 3
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه شباني 
    سلام آقاي قاسمي. من يک بنکوهي هستم، وقتي شما از حلبه رود مي گوييد و براي حلبه رود شعر مي گوييد من به ياد رودي مي افتم که زمان بچگي ما از وسط بنکوه- ده بنکوه نه ايستگاه بنکوه- مي گذشت آبي به زلالي چشم. ماهي هاي کوچکي که در زير نيزارها شنا مي کردند و خرچنگ هايي که ما را مي ترساندند وقتي با شاخکهاي بالا گرفته زل مي زدند به چشمهاي ما! يادش به خير دوران قشنگ کوددکي
    پاسخ

    سلام .از لطف شما ممنونم .راستش بهانه سرودن "حبله رود" ديدن گله اي 20 تايي گوسفنداني بود که با خوردن پساب (بناب) يک باغ ، تلف شده بودند . اهالي مي گفتند بناب اين باغ ها که به رودخانه مي ريزندحاوي مقدار زيادي کود شيميايي است .