سلام استاد.ممنون از بذل توجه تان و اينکه مرا نيز به ياد داشتيد.
آنچه در حال حاضر به ذهنم مي رسد که مرتبط با دفاع مقدس باشد فقط همين شعريست که در زير مي آوردم.
روشنم کن بار خورشيدا که روشن نيستم در شب پوشيدگيها پاک دامن نيستم
يک جهان تغيير مي خواهم جهاني در من است آدمم در بستر مرداب بودن نيستم
آي? پيکار نازل شد به من،مردان نفس تا شما را برندارم از زمين ،زن نيستم
اي سر بي فکر با عقل معاشت بعد از اين هرچه مي خواهي بکن اما بدان، من نيستم
چادرم را بر کمر مي بندم و باکيم نيست چون به فکر خاک خويشم فکر دشمن نيستم
صحبت از مام وطن شد صحبت از من نيز هست روح اين آبادي ام من خواهر تن نيستم
من نمي خواهم کسي خاکسترم را رو کند پس به زنجير و پلاکي هم مزين نيستم
آه! بانوي دو عالم! مقتداي من تويي تا که در قيد توام در بند آهن نيستم
باز هم ممنون.