خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
 
شنبه 91 بهمن 21 , ساعت 10:54 عصر

دریا شدن                                           به مناسبت ورود حضرت امام (ره) و آن روزهای خوب

یک شب نشستند و گفتند : خورشید را سر ببرید

باران خنجر بباریــــــــد ، بال کبوتــــر ببریــــــــــد

 

یک شب نشستند و گفتند : باید که باران نباشد

حتی گل کوچکی هم ، در ذهن گلدان نباشـــد

 

احساس جنگل بسوزد ، فرزند دریــــــــــا بمیـرد

یعنی پرنــــــــده نخواند ، در سوگ گل ها بمیـرد

 

دل های ما در قفس بود ، بــــا میله ها هم نفس بود

گل ها همیشه به تبعید ، غوغای خاشاک و خس بود

 

داغی به جان صنوبـــــــر ، زخمی به جسم سپیدار

فصل تبـــــــر بود و آتش ، بازار گل کردن خــــــــــار

 

چون آسمان ایستــــــادی ، صد کهکشان در نگاهت

شب تا سحــر می نشستند ، ماه و ستاره به راهت

 

پا در رکـــاب نسیمی ، یک صبح روشن رسیــــــــدی

در بـــاغ زیبای میهن ، صدها چمن لاله دیــــــــــــدی

 

باریدی آن سان که هر جوی ، احساس دریا شدن کرد

گل در هـــــــوای زمستـــان ، اندیشه ی وا شدن کرد

 

آیینــــــــه ، آییـــــــن ما شد ، رسم شکفتن به پا شد

دلواپسی ها گذشتنــــــد ، دل با خدا آشنــــــــــا شد

                                                                           بهمن 76

 


پنج شنبه 91 بهمن 12 , ساعت 10:39 عصر

این همه فرشته

لابه لای شاخه های بهشتی ات

لانه کرده اند

آه ای سرو سر کشیده ی آسمان تبار !

همسایه ی سال های لبخند و سلام !

زیر برگ کوچکی

به نگاهی

گاهی

یک غنچه مهربانی

تعارفم نمی کنی ؟


یکشنبه 91 بهمن 8 , ساعت 11:29 عصر

نامت را

پروانه ای کرده ام

لابه لای دفتری که می دانی

دلم را ورق نمی زنم

می ترسم

از پر کشیدن و رفتن

پروا نکنی

 

****************

 

- سلام

- سلام

کجا می روی 

با نسیمی که هر روز

از انحنای کوچه

غزل خوان می گذرد

کجا می روی

با چشمه ای که

هر شب

در کوه های پشت خانه

باماه قدم می زند

یادت را

آه

پیش از نماز صبح

در سجاده ام می گذارم

و برای رسیدنت

زیر باران

دعا می کنم



شنبه 91 بهمن 7 , ساعت 12:22 صبح

از پشت پنجره های اشک

می بینمت گاهی

عبور می کنی

از خیابان های خاطره و دلتنگی

با زنبیلی از

سکوت و سپیده

آنقدر

آبی قدم می زنی

آنقدر

ستاره با تو اند

که پشت هزار آسمان

از حسادتشان

خم می شود

 

************

 

نشناختمت

اما

مهربان تر از تو

هیچ بارانی نیست

با آن که

هر روز

قطره قطره

با آیینه ها

خدا حافظی می کنی

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ